دانشنامه آزاد فارسی

طپوران

<hr> مترادف طی : خلال، ضمن، سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، قطع، نورد، شکن، چین، پیچیدن <hr> برابر پارسی : هنگام

مترادف طی : خلال، ضمن، سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، قطع، نورد، شکن، چین، پیچیدن برابر پارسی : هنگام

طی

طیاب منوچهر

طیاره مانندها

طیان مرغزی احمد

طیان ژاژخای

طیب حاج رضایی

طیب شاه جلال الدین

طیبات

طیبی

طیبی حسین

طیبی سیدرضا

طیبی شبستری احمد

طیبیه

<hr> مترادف طیران : پرش، پرواز، پرواز کردن، پریدن

مترادف طیران : پرش، پرواز، پرواز کردن، پریدن

طیران

طیس روستای ساحلی

<hr> مترادف طیف : خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی <hr> برابر پارسی : دیوانگی، بیناب، خشم

مترادف طیف : خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی برابر پارسی : دیوانگی، بیناب، خشم

طیف

طیف اتمی

طیف الکترومغناطیسی

طیف بینی

طیف بینی جذبی

طیف بینی جرمی لیزری

طیف جرقه ای

طیف جرمی

طیف خطی

طیف سنج

طیف سنج جرمی

طیف سنجی جذب اتمی

طیف سنجی جذبی

طیف سنجی جذبی مادون قرمز

طیف سنجی جرم شتاب دهنده

طیف سنجی فلویورسانس اشعه ایکس

طیف مریی

<hr> مترادف طیف نما : اسپکتروسکپ، طیف سنج <hr> برابر پارسی : بردنما

مترادف طیف نما : اسپکتروسکپ، طیف سنج برابر پارسی : بردنما

طیف نما

طیف نواری

طیف نورسنج

طیف نگار

طیف گسیلی

طیف یونی

طیفوریه

<hr> مترادف طیلسان : دستار، ردا، فوطه

مترادف طیلسان : دستار، ردا، فوطه

طیلسان

<hr> مترادف طیور : پرندگان، پرنده ها، ماکیان، مرغان <hr> برابر پارسی : پرندگان، ماکیان

مترادف طیور : پرندگان، پرنده ها، ماکیان، مرغان برابر پارسی : پرندگان، ماکیان

واژه های حرف "ط" - دانشنامه آزاد فارسی