دانشنامه آزاد فارسی

قصه های کنتربری

قصهالغربهالغربیه

قصی بن کلاب

<hr> مترادف قصیده : چامه، چکامه، شعر، مدیح، مدیحه <hr> برابر پارسی : چکامه، چامه، سروده

مترادف قصیده : چامه، چکامه، شعر، مدیح، مدیحه برابر پارسی : چکامه، چامه، سروده

قصیده

قصیده قوامیه

قضا و الشهادات

<hr> برابر پارسی : بخت، پیشامد، سرنوشت

برابر پارسی : بخت، پیشامد، سرنوشت

قضا و قدر

<hr> برابر پارسی : بجای آوردن، داوری کردن

برابر پارسی : بجای آوردن، داوری کردن

قضاء

قضاعه

قضاعی محمد بن سلامه

<hr> مترادف قضاوت : حکم، دادرسی، داوری، محاکمه <hr> برابر پارسی : دادستانی کردن، دادوری، داوری

مترادف قضاوت : حکم، دادرسی، داوری، محاکمه برابر پارسی : دادستانی کردن، دادوری، داوری

قضاوت

قضاوت پاریس

قضایی یزدی عبدالرحیم

قضیر تل

<hr> مترادف قضیه : امر، جریان، حادثه، خبر، رویداد، عارضه، مسئله، مطلب، موضوع، واقعه <hr> برابر پارسی : گزاره

مترادف قضیه : امر، جریان، حادثه، خبر، رویداد، عارضه، مسئله، مطلب، موضوع، واقعه برابر پارسی : گزاره

قضیه

قضیه اتفاقیه

قضیه اکس وای زد

قضیه بتاته

قضیه بسیطه

قضیه بیز

قضیه حمار

قضیه دوجمله ای

قضیه سالبه

قضیه عروس

قضیه فیثاغورس

قضیه ماده

قضیه مهمله

قضیه موجهه

<hr> مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن <hr> برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

قطار

قطار زره پوش

قطار کابلی

قطاربازی

قطارشدگی

قطاره گودال

<hr> برابر پارسی : برش، بریدن

برابر پارسی : برش، بریدن

قطاع

قطاع کروی

قطان مروزی عین الزمان حسن

<hr> مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر <hr> متضاد قطب : مرید <hr> برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر متضاد قطب : مرید برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

واژه های حرف "ق" - دانشنامه آزاد فارسی