فرهنگ عمید

<hr> مترادف اشکبار : اشک ریز، اشک فشان، سرشکبار، گریان، گهربار

مترادف اشکبار : اشک ریز، اشک فشان، سرشکبار، گریان، گهربار

اشکبار

اشکباری

اشکردن

اشکره

اشکستن

اشکفت

اشکفتن

اشکفه

اشکل

اشکلک

اشکم

اشکمبه

اشکن

اشکنبه

اشکنج

اشکنجه

اشکنه

اشکو

<hr> مترادف اشکوب : ( آشکوب ) اشکوبه، اشکوب، طبقه، مرتبه، آسمانه، سقف | اشکوبه، طبقه

مترادف اشکوب : ( آشکوب ) اشکوبه، اشکوب، طبقه، مرتبه، آسمانه، سقف | اشکوبه، طبقه

اشکوب

اشکوخ

اشکوخیدن

اشکوخیده

اشکوفه

اشکوه

اشکوهه

اشکوهیدن

اشکیل

اشگر

اشگرف

اشگفت

اشگفیدن

اشگفیده

اشیا

اشیاع

<hr> مترادف اشیان : ( آشیان ) آشیانه، لانه، کلبه، کومه، خانه، ماوا، مسکن، آموت

مترادف اشیان : ( آشیان ) آشیانه، لانه، کلبه، کومه، خانه، ماوا، مسکن، آموت

اشیان

<hr> مترادف اشیانه : ( آشیانه ) آشیان، کاشانه، لانه، نشیم، نشیمنگاه، ایستگاه، جایگاه

مترادف اشیانه : ( آشیانه ) آشیان، کاشانه، لانه، نشیم، نشیمنگاه، ایستگاه، جایگاه

اشیانه

اشیب

اشیبیدن

اشیهه

اصائل

<hr> مترادف اصابت : برخورد، به هدف خوردن، تلاقی <hr> برابر پارسی : برخوردن، برخوردکردن، خوردن، برخورد، خورد

مترادف اصابت : برخورد، به هدف خوردن، تلاقی برابر پارسی : برخوردن، برخوردکردن، خوردن، برخورد، خورد

اصابت

اصابع

اصاغر

اصاغره

<hr> برابر پارسی : ( آصال ) آفتاب زردی ها، شبان گاهان، نژادگان

برابر پارسی : ( آصال ) آفتاب زردی ها، شبان گاهان، نژادگان

اصال

<hr> مترادف اصالت : آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت <hr> برابر پارسی : نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی

مترادف اصالت : آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت برابر پارسی : نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید