فرهنگ عمید

اسار

<hr> مترادف اسارت : اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی <hr> متضاد اسارت : رهایی <hr> برابر پارسی : بردگی، بند شدن گرفتار، در

مترادف اسارت : اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی متضاد اسارت : رهایی برابر پارسی : بردگی، بند شدن گرفتار، در

اسارت

اساری

اساریر

<hr> مترادف اساس : اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد <hr> برابر پارسی : پایه، بنیاد، پایه‎ها، پی، زیرساخت، شالوده

مترادف اساس : اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد برابر پارسی : پایه، بنیاد، پایه‎ها، پی، زیرساخت، شالوده

اساس

<hr> برابر پارسی : بنیادنامه

برابر پارسی : بنیادنامه

اساسنامه

<hr> مترادف اساسی : بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای <hr> برابر پارسی : بنیادی، بنیادین

مترادف اساسی : بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای برابر پارسی : بنیادی، بنیادین

اساسی

<hr> برابر پارسی : استوره

اساطیر

اساطیرالاولین

اساطین

اسافل

اساقفه

اسالیب

<hr> برابر پارسی : نامها

اسامی

<hr> مترادف اسان : ( آسان ) ساده، سهل، میسر، بی رنج، راحت <hr> متضاد اسان : ( آسان ) بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل

مترادف اسان : ( آسان ) ساده، سهل، میسر، بی رنج، راحت متضاد اسان : ( آسان ) بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل

اسان

اسان گذار

اسان گوار

اسان گیر

اسان یاب

اسانس

<hr> برابر پارسی : ( آسانسور ) بالابر، آسان بر، آسان رو، بالارو

برابر پارسی : ( آسانسور ) بالابر، آسان بر، آسان رو، بالارو

اسانسور

اسانی

اسانید

اساور

<hr> مترادف اسایش : ( آسایش ) آرامش، آسودگی، استراحت، ترفیه، تن آسانی، تنعم، راحت، راحتی، رفاه، سکون، شادکامی، فراغ، فراغت <hr> متضاد اسایش : ( آسایش ) دغدغه، سختی، مشقت، ناآرامی

مترادف اسایش : ( آسایش ) آرامش، آسودگی، استراحت، ترفیه، تن آسانی، تنعم، راحت، راحتی، رفاه، سکون، شادکامی، فراغ، فراغت متضاد اسایش : ( آسایش ) دغدغه، سختی، مشقت، ناآرامی

اسایش

<hr> مترادف اسایش جو : ( آسایش جو ) آسایش خواه، آسایش طلب، تن آسان، راحت طلب، عافیت طلب <hr> متضاد اسایش جو : ( آسایش جو ) عافیت سوز، مخاطره جو

مترادف اسایش جو : ( آسایش جو ) آسایش خواه، آسایش طلب، تن آسان، راحت طلب، عافیت طلب متضاد اسایش جو : ( آسایش جو ) عافیت سوز، مخاطره جو

اسایش جو

<hr> مترادف اسایشگاه : ( آسایشگاه ) آسایشگه، استراحتگاه

مترادف اسایشگاه : ( آسایشگاه ) آسایشگه، استراحتگاه

اسایشگاه

اساینده

اساییدن

<hr> مترادف اسب : ادهم، ارغون، باره، توسن، دابه، سمند، فرس، مرکب <hr> برابر پارسی : اسپ

مترادف اسب : ادهم، ارغون، باره، توسن، دابه، سمند، فرس، مرکب برابر پارسی : اسپ

اسب

اسب انگیز

اسب دوانی

اسب سواری

<hr> مترادف اسباب : آلات، آلت، ابزار، اثاث، برگ، بساط، تجهیزات، جمعیت، دستگاه، رخت، سامان، شرایط، علل، لوازم، وسایل، وسیله <hr> برابر پارسی : ابزارها، افزارها، سازوبرگ

مترادف اسباب : آلات، آلت، ابزار، اثاث، برگ، بساط، تجهیزات، جمعیت، دستگاه، رخت، سامان، شرایط، علل، لوازم، وسایل، وسیله برابر پارسی : ابزارها، افزارها، سازوبرگ

اسباب

<hr> برابر پارسی : بازیچه

اسباب بازی

<hr> مترادف اسباب چینی : تبانی، توطئه، دسیسه، ساخت وپاخت، تمهیدمقدمه، مقدمه چینی

مترادف اسباب چینی : تبانی، توطئه، دسیسه، ساخت وپاخت، تمهیدمقدمه، مقدمه چینی

اسباب چینی

اسباب کشی

<hr> مترادف اسباط : احفاد، اولاد، فرزندان، نبیرگان، نوادگان

مترادف اسباط : احفاد، اولاد، فرزندان، نبیرگان، نوادگان

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید