فرهنگ عمید

تیزنا

تیزهش

<hr> مترادف تیزهوش : تندهوش، تیزرای، زیرک، سریع الانتقال، عاقل، متفطن، متیقظ، هوشمند، هوشیار <hr> متضاد تیزهوش : کندهوش

مترادف تیزهوش : تندهوش، تیزرای، زیرک، سریع الانتقال، عاقل، متفطن، متیقظ، هوشمند، هوشیار متضاد تیزهوش : کندهوش

تیزهوش

<hr> مترادف تیزهوشی : ذکاوت، زیرکی، سرعت انتقال، هوشمندی <hr> متضاد تیزهوشی : کندهوشی

مترادف تیزهوشی : ذکاوت، زیرکی، سرعت انتقال، هوشمندی متضاد تیزهوشی : کندهوشی

تیزهوشی

تیزویر

تیزپا

تیزپر

<hr> مترادف تیزچشم : روشن بین، عاقبت بین، مال اندیش، تیزبین، دقیق، روشن بین

مترادف تیزچشم : روشن بین، عاقبت بین، مال اندیش، تیزبین، دقیق، روشن بین

تیزچشم

تیزچنگ

<hr> مترادف تیزگام : بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا، تیزتک، سبک سیر، سریع، فرز

مترادف تیزگام : بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا، تیزتک، سبک سیر، سریع، فرز

تیزگام

تیس

تیسر

تیسیر

تیشتر

<hr> مترادف تیشه : تبر، چکش لبه تیز

مترادف تیشه : تبر، چکش لبه تیز

تیشه

<hr> مترادف تیغ : چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد، خار، شوک، قله، ستیغ

مترادف تیغ : چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد، خار، شوک، قله، ستیغ

تیغ

تیغ زن

تیغ پر

تیغ گر

تیغال

<hr> مترادف تیغه : دیواره نازک، قله کوه، لبه تیز کارد، چاقو، شمشیر

مترادف تیغه : دیواره نازک، قله کوه، لبه تیز کارد، چاقو، شمشیر

تیغه

تیف

تیف گنج

تیفوئید

<hr> مترادف تیفوس : محرقه

تیفوس

<hr> مترادف تیقظ : بیداری، هشیاری، بیدار شدن، هشیار بودن

مترادف تیقظ : بیداری، هشیاری، بیدار شدن، هشیار بودن

تیقظ

تیقن

تیل

<hr> برابر پارسی : گونه، نمونه

برابر پارسی : گونه، نمونه

تیلا

تیله

<hr> مترادف تیم : اکیپ، باند، دسته، گروه، تعهد، غم خواری، کاروان سرا، اندوه، دل تنگی، آویشن <hr> برابر پارسی : دسته

مترادف تیم : اکیپ، باند، دسته، گروه، تعهد، غم خواری، کاروان سرا، اندوه، دل تنگی، آویشن برابر پارسی : دسته

تیم

<hr> مترادف تیماج : چرم، چرم دباغی نشده

مترادف تیماج : چرم، چرم دباغی نشده

تیماج

<hr> مترادف تیمار : اندوه، غم، اندوه گساری، غم خواری، حضانت، سرپرستی، پرستاری، توجه، اندیشه، فکر

مترادف تیمار : اندوه، غم، اندوه گساری، غم خواری، حضانت، سرپرستی، پرستاری، توجه، اندیشه، فکر

تیمار

تیمارخوار

تیمارخواره

<hr> مترادف تیماردار : پرستار، خدمت کار، غم خوار، مراقب

مترادف تیماردار : پرستار، خدمت کار، غم خوار، مراقب

تیماردار

<hr> مترادف تیمارداری : پرستاری، حضانت، خدمت کاری، غم خواری

مترادف تیمارداری : پرستاری، حضانت، خدمت کاری، غم خواری

تیمارداری

<hr> مترادف تیمارستان : بیمارستان روانی، دارالمجانین، دیوانه خانه، دیوانه ستان

مترادف تیمارستان : بیمارستان روانی، دارالمجانین، دیوانه خانه، دیوانه ستان

تیمارستان

<hr> مترادف تیمارکش : اندوه گسار، غم خوار، پرستار

مترادف تیمارکش : اندوه گسار، غم خوار، پرستار

تیمارکش

تیماس

تیمسار

<hr> مترادف تیمم : وضو یا غسل با خاک

مترادف تیمم : وضو یا غسل با خاک

تیمم

<hr> مترادف تیمن : تبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت ، همایون داشتن، فرخنده شمردن، تبرک جستن <hr> متضاد تیمن : گجستگی، نحوست

مترادف تیمن : تبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت ، همایون داشتن، فرخنده شمردن، تبرک جستن متضاد تیمن : گجستگی، نحوست

تیمن

تیموک

<hr> مترادف تیمچه : بازار، بازارچه، پاساژ، کاروان سرای کوچک

مترادف تیمچه : بازار، بازارچه، پاساژ، کاروان سرای کوچک

تیمچه

تین

تینه

<hr> مترادف تیه : بادیه، بر، بیابان، صحرا ، سرگردانی، ضلالت، گمراهی، تکبر، خودبینی، خودپسندی <hr> متضاد تیه : آبادی، تواضع، افتادگی

مترادف تیه : بادیه، بر، بیابان، صحرا ، سرگردانی، ضلالت، گمراهی، تکبر، خودبینی، خودپسندی متضاد تیه : آبادی، تواضع، افتادگی

واژه های حرف "ت" - فرهنگ عمید