فرهنگ عمید

<hr> مترادف راستین : بی ریا، صادق، صمیمی، مخلص، حقیقی، واقعی <hr> متضاد راستین : دروغین

مترادف راستین : بی ریا، صادق، صمیمی، مخلص، حقیقی، واقعی متضاد راستین : دروغین

راستین

<hr> مترادف راسخ : استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت قدم <hr> متضاد راسخ : نااستوار <hr> برابر پارسی : استوار، پای برجا، پایدار

مترادف راسخ : استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت قدم متضاد راسخ : نااستوار برابر پارسی : استوار، پای برجا، پایدار

راسخ

راسخت

راسن

راسو

راسی

راش

<hr> مترادف راشد : ره شناس، متدین، متقی

مترادف راشد : ره شناس، متدین، متقی

راشد

راشدین

<hr> مترادف راشی : رشوه ده، رشوه دهنده، باج ده، پاره ده <hr> متضاد راشی : رشوه ستان، رشوه گیر، مرتشی

مترادف راشی : رشوه ده، رشوه دهنده، باج ده، پاره ده متضاد راشی : رشوه ستان، رشوه گیر، مرتشی

راشی

راشیتیسم

راصد

راضع

راضعه

<hr> مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل <hr> متضاد راضی : ناراضی <hr> برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل متضاد راضی : ناراضی برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

راضی

راضیه

<hr> مترادف راعی : چوپان، رمه بان، شبان، گله بان، امیر، سرپرست، حامی، نگهبان

مترادف راعی : چوپان، رمه بان، شبان، گله بان، امیر، سرپرست، حامی، نگهبان

راعی

<hr> مترادف راغ : دامنه کوه، صحرا، مرغزار <hr> متضاد راغ : باغ

مترادف راغ : دامنه کوه، صحرا، مرغزار متضاد راغ : باغ

راغ

<hr> مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق <hr> متضاد راغب : بیزار <hr> برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق متضاد راغب : بیزار برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

راغب

راف

<hr> برابر پارسی : مهربانی

رافت

رافض

رافضی

رافع

رافه

رافونه

راقص

<hr> مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

راقم

راقود

راقی

<hr> مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

راقیه

<hr> مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام <hr> متضاد رام : وحشی، سرکش

مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام متضاد رام : وحشی، سرکش

رام

رامح

<hr> مترادف رامش : خنیا، طرب، موسیقی، نوا، آرامش، آسودگی، فراغت

مترادف رامش : خنیا، طرب، موسیقی، نوا، آرامش، آسودگی، فراغت

رامش

رامشت

رامشگاه

<hr> مترادف رامشگر : خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده

مترادف رامشگر : خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده

رامشگر

رامشگری

رامشی

رامندی

راموز

رامک

رامگا

رامی

رامیار

<hr> مترادف ران : آلست، پا، لنگ

مترادف ران : آلست، پا، لنگ

ران

<hr> مترادف راندمان : بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد <hr> برابر پارسی : بازده، بهره وری

مترادف راندمان : بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد برابر پارسی : بازده، بهره وری

راندمان

<hr> مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

واژه های حرف "ر" - فرهنگ عمید