فرهنگ عمید

<hr> مترادف رانده : رجیم، مطرود، منفور، تبعید

مترادف رانده : رجیم، مطرود، منفور، تبعید

رانده

رانش

<hr> مترادف راننده : شوفر

راننده

رانندگی

رانکی

رانین

<hr> مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

راه

راه آب

راه آموز

راه آهن

راه آورد

راه اب

راه اموز

راه انجام

راه انداز

راه اهن

راه اورد

راه بند

راه توشه

راه جو

راه سازی

راه نامه

راه نشین

راه نورد

راه پو

راه پیما

راه پیمایی

راه گرای

راه گستر

راه گشا

راه گیر

<hr> مترادف راهب : تارک، صومعه نشین، عزلت گزین <hr> برابر پارسی : دیرنشین، هیربد

مترادف راهب : تارک، صومعه نشین، عزلت گزین برابر پارسی : دیرنشین، هیربد

راهب

راهبان

<hr> مترادف راهبر : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهنما، رهبر، هادی | دزد، راهدار، سارق، قطاع الطریق، گردنه بند

مترادف راهبر : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهنما، رهبر، هادی | دزد، راهدار، سارق، قطاع الطریق، گردنه بند

راهبر

راهبری

راهبه

<hr> مترادف راهدار : راهبان، رهبان، رهدار، دزد، راهزن

مترادف راهدار : راهبان، رهبان، رهدار، دزد، راهزن

راهدار

راهداری

راهدان

<hr> مترادف راهرو : پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب، رهرو، سالک، راه پیما، سیاح، مسافر

مترادف راهرو : پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب، رهرو، سالک، راه پیما، سیاح، مسافر

راهرو

<hr> مترادف راهزن : دزد، راه بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع الطریق، گردنه بند

مترادف راهزن : دزد، راه بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع الطریق، گردنه بند

راهزن

<hr> مترادف راهزنی : دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری

مترادف راهزنی : دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری

راهزنی

راهسازی

راهشناس

راهن

راهنامه

<hr> مترادف راهنما : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی، دفترچه راهنما

مترادف راهنما : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی، دفترچه راهنما

راهنما

<hr> مترادف راهنمایی : ارشاد، رهنمونی، هدایت

مترادف راهنمایی : ارشاد، رهنمونی، هدایت

واژه های حرف "ر" - فرهنگ عمید