فرهنگ عمید

<hr> مترادف طرب : خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط <hr> متضاد طرب : اندوه، غم

مترادف طرب : خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط متضاد طرب : اندوه، غم

طرب

طرب آباد

طرب آرا

طرب آشیان

طرب اباد

طرب ارا

طرب اشیان

طرب افزا

<hr> مترادف طرب انگیز : شادی افزا، شادی زا، طرب آور، طربناک، مسرت انگیز، مسرت زا، نشاط آور، نشاط انگیز، طرب خیز <hr> متضاد طرب انگیز : غم انگیز

مترادف طرب انگیز : شادی افزا، شادی زا، طرب آور، طربناک، مسرت انگیز، مسرت زا، نشاط آور، نشاط انگیز، طرب خیز متضاد طرب انگیز : غم انگیز

طرب انگیز

<hr> مترادف طرب خانه : طرب سرا، عشرتکده، عشرت خانه، طرب آباد

مترادف طرب خانه : طرب سرا، عشرتکده، عشرت خانه، طرب آباد

طرب خانه

طرب خیز

طرب رود

<hr> مترادف طرب سرا : طربستان، عشرتکده، طرب خانه، عشرتگاه، طرب آشیان، طرب آباد، طربگاه

مترادف طرب سرا : طربستان، عشرتکده، طرب خانه، عشرتگاه، طرب آشیان، طرب آباد، طربگاه

طرب سرا

طرب شکار

طرب نامه

<hr> مترادف طربناک : پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب انگیز، مسرت بار، مسرت بخش، بانشاط، نشاط آور، نشاط انگیز <hr> متضاد طربناک : غمناک

مترادف طربناک : پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب انگیز، مسرت بار، مسرت بخش، بانشاط، نشاط آور، نشاط انگیز متضاد طربناک : غمناک

طربناک

طربگاه

<hr> مترادف طرح : الگو، مدل، انگار، نگاره، گرده، نقاشی، نقش، نقشه، نمودار، شکل، تصویر، زمینه، قالب، پروژه، پیشنهاد، برنامه، کشیدن، نقاشی کردن، مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن <hr> برابر پارسی : برنامه، پیرنگ، پیش نویس، شالوده، نمودار

مترادف طرح : الگو، مدل، انگار، نگاره، گرده، نقاشی، نقش، نقشه، نمودار، شکل، تصویر، زمینه، قالب، پروژه، پیشنهاد، برنامه، کشیدن، نقاشی کردن، مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن برابر پارسی : برنامه، پیرنگ، پیش نویس، شالوده، نمودار

طرح

طرح بندی

<hr> مترادف طرح ریزی : پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی <hr> برابر پارسی : برنامه ریزی، شالوده ریزی، زمینه سازی

مترادف طرح ریزی : پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی برابر پارسی : برنامه ریزی، شالوده ریزی، زمینه سازی

طرح ریزی

طرح کش

طرخان

طرخون

<hr> مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن <hr> برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

طرد

طرد اللباب

<hr> مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، روال

مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق برابر پارسی : روش، شیوه، روال

طرز

طرسوسی

<hr> مترادف طرف : جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه، انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | کرانه، کناره، جانب، سو، سمت، طرف، اقلیم، ناحیه، منطقه <hr> برابر پارسی : سو، ور، کنار، پهلو، کناره، سوی

مترادف طرف : جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه، انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | ک

طرف

طرف دار

طرف داری

طرفا

<hr> مترادف طرفدار : پیرو، تابع، حامی، طرف گیر، دوستدار، شاعی، هواخواه، هوادار، یار <hr> متضاد طرفدار : مخالف <hr> برابر پارسی : پشتیبان، پیرو، هواخواه، هوادار

مترادف طرفدار : پیرو، تابع، حامی، طرف گیر، دوستدار، شاعی، هواخواه، هوادار، یار متضاد طرفدار : مخالف برابر پارسی : پشتیبان، پیرو، هواخواه، هوادار

طرفدار

<hr> مترادف طرفداری : پشتیبانی، جانب داری، حمایت، طرف گیری، هواخواهی، هواداری <hr> متضاد طرفداری : مخالفت <hr> برابر پارسی : هوا خواهی، پیروی

مترادف طرفداری : پشتیبانی، جانب داری، حمایت، طرف گیری، هواخواهی، هواداری متضاد طرفداری : مخالفت برابر پارسی : هوا خواهی، پیروی

طرفداری

<hr> مترادف طرفه : بدیع، بکر، تازه، نو، شاذ، شگفت، عجیب، کم نظیر، کمیاب، نادر، شوخ، ظریف، بازیگر، چشم بند، مشعبد، حقه باز، نیرنگ یاز، نیک، نیکو، زیبا، دلنشین، خوش آیند، نکته ظریف، لطیفه، سخن نغز <hr> برابر پارسی : تازه، خوش آیند، شگفت، نو

مترادف طرفه : بدیع، بکر، تازه، نو، شاذ، شگفت، عجیب، کم نظیر، کمیاب، نادر، شوخ، ظریف، بازیگر، چشم بند، مشعبد، حقه باز، نیرنگ یاز، نیک، نیکو، زیبا، دلنشین، خوش آیند، نکته ظریف، لطیفه، سخن نغز برابر پارسی : تازه، خوش آیند، شگفت، نو

طرفه

<hr> مترادف طرفه العین : لمحه، لحظه، یک چشم به هم زدن، آن

مترادف طرفه العین : لمحه، لحظه، یک چشم به هم زدن، آن

طرفه العین

طرفهالعین

طرفگاه

<hr> مترادف طرفگی : شگفت آفرینی، بداعت، تازگی

مترادف طرفگی : شگفت آفرینی، بداعت، تازگی

طرفگی

طرفگیر

<hr> مترادف طرفین : دوطرف، دوجانب، دوسوی <hr> متضاد طرفین : وسطین <hr> برابر پارسی : هر دو سو

مترادف طرفین : دوطرف، دوجانب، دوسوی متضاد طرفین : وسطین برابر پارسی : هر دو سو

طرفین

<hr> مترادف طرق : راهها، جاده ها، شیوه ها، روش ها، طریق ها، متدها، نحوه ها

مترادف طرق : راهها، جاده ها، شیوه ها، روش ها، طریق ها، متدها، نحوه ها

طرق

طرقاق

<hr> مترادف طرقه : توکا، چکاوک، جل

مترادف طرقه : توکا، چکاوک، جل

طرقه

<hr> مترادف طرلان : شاه باز، شهباز

مترادف طرلان : شاه باز، شهباز

طرلان

طرمتای

طرنب

<hr> مترادف طره : تاب، زلف، کاکل، گیسو، گیس، کرانه، حاشیه، کناره، گوشه، کنگره، باران گیر، جبهه، ناصیه، تازیانه، تارهای حاشیه دستار و جامه <hr> برابر پارسی : دسته مو، زلف، شکنج مو، کاکل

مترادف طره : تاب، زلف، کاکل، گیسو، گیس، کرانه، حاشیه، کناره، گوشه، کنگره، باران گیر، جبهه، ناصیه، تازیانه، تارهای حاشیه دستار و جامه برابر پارسی : دسته مو، زلف، شکنج مو، کاکل

واژه های حرف "ط" - فرهنگ عمید