فرهنگ عمید

<hr> مترادف فم : دهان، دهانه، زفر

مترادف فم : دهان، دهانه، زفر

فم

فم المعده

فمینیست

<hr> برابر پارسی : زن گرایی

فمینیسم

<hr> مترادف فن : تکنیک، هنر، حیله، رمز، شگرد، لم، نغمه، راه، روش <hr> برابر پارسی : هنر، روش، شگرد، شِگرد

مترادف فن : تکنیک، هنر، حیله، رمز، شگرد، لم، نغمه، راه، روش برابر پارسی : هنر، روش، شگرد، شِگرد

فن

فن فروش

فن و فن

فن وفن

<hr> مترادف فنا : انهدام، زوال، عدم، مردن، مرگ، موت، نابودی، نیستی، هلاک <hr> متضاد فنا : بقا، هستی <hr> برابر پارسی : نیستی، نابودی

مترادف فنا : انهدام، زوال، عدم، مردن، مرگ، موت، نابودی، نیستی، هلاک متضاد فنا : بقا، هستی برابر پارسی : نیستی، نابودی

فنا

فناتیسم

<hr> مترادف فناتیک : تعصبی، متعصب <hr> برابر پارسی : دین نموداری

مترادف فناتیک : تعصبی، متعصب برابر پارسی : دین نموداری

فناتیک

فناخسرو

فنادق

<hr> برابر پارسی : نیست شو، مردنی، نیست شونده

برابر پارسی : نیست شو، مردنی، نیست شونده

فناپذیر

فنج

<hr> برابر پارسی : پنگان، جام

برابر پارسی : پنگان، جام

فنجان

فنجنوش

فنجی

فنجیدن

<hr> مترادف فند : تردستی، ترفند، حاضرجوابی، حقه، حیله، شگرد، عیاری، فریب، کید، گول، مکر، مهارت

مترادف فند : تردستی، ترفند، حاضرجوابی، حقه، حیله، شگرد، عیاری، فریب، کید، گول، مکر، مهارت

فند

<hr> برابر پارسی : فوندیک، فُندک، پندک

برابر پارسی : فوندیک، فُندک، پندک

فندق

فندق زنان

فندق شکن

فندقه

فندک

فنر

فنس

فنل

فنن

فنودن

فنوده

فنومن

<hr> برابر پارسی : فندها

فنون

فنچ

فنک

فنک پوش

فنگ

<hr> برابر پارسی : ویژه کار

فنی

فنیقی

فهارس

فهانه

<hr> مترادف فهد : پارس، پلنگ، نمر، یوزپلنگ

مترادف فهد : پارس، پلنگ، نمر، یوزپلنگ

فهد

فهر

فهرس

<hr> مترادف فهرست : سیاهه، صورت، لیست <hr> برابر پارسی : پهرست

مترادف فهرست : سیاهه، صورت، لیست برابر پارسی : پهرست

فهرست

<hr> برابر پارسی : پهلوی

فهلوی

<hr> برابر پارسی : ها پهلوی

فهلویات

<hr> مترادف فهم : ادراک، استنباط، اندریافت، درک، دریافت، شعور، مشعر، هوش <hr> برابر پارسی : دریافت، هوش، نیوند ی

مترادف فهم : ادراک، استنباط، اندریافت، درک، دریافت، شعور، مشعر، هوش برابر پارسی : دریافت، هوش، نیوند ی

واژه های حرف "ف" - فرهنگ عمید