فرهنگ عمید

<hr> مترادف قمه : خنجر، شمشیر، کارد <hr> برابر پارسی : دشنه، شمشیر کوتاه

مترادف قمه : خنجر، شمشیر، کارد برابر پارسی : دشنه، شمشیر کوتاه

قمه

قمپز

<hr> مترادف قمچی : تازیانه، شلاق

مترادف قمچی : تازیانه، شلاق

قمچی

<hr> مترادف قمیص : پیراهن، پیرهن، جامه

مترادف قمیص : پیراهن، پیرهن، جامه

قمیص

قنابل

<hr> مترادف قنات : کاریز <hr> برابر پارسی : کاریز، کهریز

مترادف قنات : کاریز برابر پارسی : کاریز، کهریز

قنات

<hr> مترادف قناد : حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینی پز، شیرینی فروش

مترادف قناد : حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینی پز، شیرینی فروش

قناد

قنادی

قنادیل

قناره

<hr> برابر پارسی : بلبل زرد

قناری

قناطر

قناطیر

قناع

<hr> مترادف قناعت : اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه جویی، کف نفس، مناعت طبع <hr> برابر پارسی : بسنده، بسندگی

مترادف قناعت : اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه جویی، کف نفس، مناعت طبع برابر پارسی : بسنده، بسندگی

قناعت

قنافذ

قناویز

قنب

قنبل

قنبیط

<hr> مترادف قند : شکر، نبات <hr> برابر پارسی : شیرینی، غند، شکربسته، کند

مترادف قند : شکر، نبات برابر پارسی : شیرینی، غند، شکربسته، کند

قند

قند داغ

<hr> برابر پارسی : دسته تفنگ

برابر پارسی : دسته تفنگ

قنداق

قندان

قندداغ

قنددان

قندران

قندس

<hr> مترادف قندیل : چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله <hr> برابر پارسی : چراغ واره

مترادف قندیل : چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله برابر پارسی : چراغ واره

قندیل

قنسول

قنطار

قنطره

قنطورس

قنطوریون

قنفذ

قنق

<hr> برابر پارسی : کاریزها

قنوات

قنوت

قنوط

قنوع

قنینه

قنیه

<hr> مترادف قهار : انتقام جو، بیدادگر، جابر، جبار، ستمگر، منتقم، ظالم، قاهر

مترادف قهار : انتقام جو، بیدادگر، جابر، جبار، ستمگر، منتقم، ظالم، قاهر

قهار

قهارمه

<hr> مترادف قهر : برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار <hr> متضاد قهر : رفق، مدارا، مهربانی، نرمی <hr> برابر پارسی : خشم، نا آشتی، رویگردان

مترادف قهر : برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار متضاد قهر : رفق، مدارا، مهربانی، نرمی برابر پارسی : خشم، نا آشتی، رویگردان

قهر

<hr> مترادف قهرمان : پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز <hr> برابر پارسی : کُهرمان، پهلوان، کهرمان

مترادف قهرمان : پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز برابر پارسی : کُهرمان، پهلوان، کهرمان

قهرمان

<hr> مترادف قهقرا : واپسگرایی <hr> برابر پارسی : واپسگرا، پسرو، پسگردی

مترادف قهقرا : واپسگرایی برابر پارسی : واپسگرا، پسرو، پسگردی

واژه های حرف "ق" - فرهنگ عمید