فرهنگ عمید

مصادفه

مصادقه

مصادم

مصادمه

<hr> مترادف مصارعت : زورآزمایی، کشتی، کشتی گیری، کشتی گرفتن، مصارعه

مترادف مصارعت : زورآزمایی، کشتی، کشتی گیری، کشتی گرفتن، مصارعه

مصارعت

<hr> مترادف مصارف : صرف ها، مصرف ها، کاربردها <hr> برابر پارسی : هزینه ها

مترادف مصارف : صرف ها، مصرف ها، کاربردها برابر پارسی : هزینه ها

مصارف

مصارفه

مصاریع

مصاص

مصاصه

مصاعب

مصاعد

<hr> مترادف مصاف : آرزم، جنگ، رزم، غزا، غزوه، نبرد، صف آرایی، میدان جنگ، رزمگاه، عرصه نبرد، عرصه، میدان نبرد <hr> متضاد مصاف : آرامش، صلح <hr> برابر پارسی : پیکار، رزمگاه، آوردگاه، کارزار، رزم

مترادف مصاف : آرزم، جنگ، رزم، غزا، غزوه، نبرد، صف آرایی، میدان جنگ، رزمگاه، عرصه نبرد، عرصه، میدان نبرد متضاد مصاف : آرامش، صلح برابر پارسی : پیکار، رزمگاه، آوردگاه، کارزار، رزم

مصاف

<hr> مترادف مصافات : اخلاص، خلت، خلوص، دوستی خالصانه، دوستی پاک، صداقت

مترادف مصافات : اخلاص، خلت، خلوص، دوستی خالصانه، دوستی پاک، صداقت

مصافات

<hr> مترادف مصافحه : روبوسی، معانقه، دست دادن، دست یکدیگررا فشردن

مترادف مصافحه : روبوسی، معانقه، دست دادن، دست یکدیگررا فشردن

مصافحه

<hr> مترادف مصالح : صلاحدید، مصلحت ها، منافع، مواد اولیه ساختمان سازی <hr> متضاد مصالح : مفاسد، مضار، مضرات <hr> برابر پارسی : نیک اندیشی ها، سودها، شایسته ها

مترادف مصالح : صلاحدید، مصلحت ها، منافع، مواد اولیه ساختمان سازی متضاد مصالح : مفاسد، مضار، مضرات برابر پارسی : نیک اندیشی ها، سودها، شایسته ها

مصالح

<hr> مترادف مصالحه : آشتی، سازش، صلح، آشتی کردن، سازش کردن، صلح کردن <hr> متضاد مصالحه : دعوا، مکابره <hr> برابر پارسی : سازش، آشتی، سازگاری، کنارآمدن

مترادف مصالحه : آشتی، سازش، صلح، آشتی کردن، سازش کردن، صلح کردن متضاد مصالحه : دعوا، مکابره برابر پارسی : سازش، آشتی، سازگاری، کنارآمدن

مصالحه

مصانع

<hr> مترادف مصاهرت : دامادی، مصاهره، داماد شدن، داماد اختیار کردن

مترادف مصاهرت : دامادی، مصاهره، داماد شدن، داماد اختیار کردن

مصاهرت

مصاوله

مصاید

<hr> مترادف مصب : دلتا، دهانه، ملتقای رودخانه بادریا و دریاچه، محل ریزش آب رودخانه به دریا <hr> برابر پارسی : دهانه، دهانگاه، ریزشگاه

مترادف مصب : دلتا، دهانه، ملتقای رودخانه بادریا و دریاچه، محل ریزش آب رودخانه به دریا برابر پارسی : دهانه، دهانگاه، ریزشگاه

مصب

<hr> مترادف مصباح : چراغ، سراج، فانوس، مشکات، نبراس

مترادف مصباح : چراغ، سراج، فانوس، مشکات، نبراس

مصباح

مصبغه

مصبوغ

<hr> مترادف مصحح : تصحیح کننده، غلطگیر، خطایاب، غلطیاب <hr> برابر پارسی : ویراستار، ویرایشگر، درستگر

مترادف مصحح : تصحیح کننده، غلطگیر، خطایاب، غلطیاب برابر پارسی : ویراستار، ویرایشگر، درستگر

مصحح

<hr> مترادف مصحف : تصحیف شده | قرآن، کتاب، نامه، جلد، مجلد

مترادف مصحف : تصحیف شده | قرآن، کتاب، نامه، جلد، مجلد

مصحف

مصحوب

<hr> مترادف مصداق : مورد، شاهد، گواه، مثال <hr> متضاد مصداق : مفهوم <hr> برابر پارسی : راستگوی، گواه راست، راست نماد

مترادف مصداق : مورد، شاهد، گواه، مثال متضاد مصداق : مفهوم برابر پارسی : راستگوی، گواه راست، راست نماد

مصداق

<hr> مترادف مصدر : اصل، منشا، محل صدور، جای بازگشت، گماشته <hr> برابر پارسی : بن واژه، ریشه، ستاک

مترادف مصدر : اصل، منشا، محل صدور، جای بازگشت، گماشته برابر پارسی : بن واژه، ریشه، ستاک

مصدر

<hr> مترادف مصدع : سرخر، مخل، مزاحم، دردسردهنده، زحمت افزا <hr> برابر پارسی : دردسردهنده، آزاررسان

مترادف مصدع : سرخر، مخل، مزاحم، دردسردهنده، زحمت افزا برابر پارسی : دردسردهنده، آزاررسان

مصدع

<hr> برابر پارسی : باورشده، گواهی شده، راستگو پنداشته شده

برابر پارسی : باورشده، گواهی شده، راستگو پنداشته شده

مصدق

مصدور

مصدوق

مصدوقه

<hr> مترادف مصدوم : آسیب دیده، جریح، زخمی، کوفته، صدمه دیده، مجروح <hr> متضاد مصدوم : سالم <hr> برابر پارسی : آسیب دیده، آسیب دیده، زخمی، کوفته

مترادف مصدوم : آسیب دیده، جریح، زخمی، کوفته، صدمه دیده، مجروح متضاد مصدوم : سالم برابر پارسی : آسیب دیده، آسیب دیده، زخمی، کوفته

مصدوم

<hr> مترادف مصر : پافشاری کننده، پررو، سمج، اصرارکننده <hr> برابر پارسی : پافشار، سمج

مترادف مصر : پافشاری کننده، پررو، سمج، اصرارکننده برابر پارسی : پافشار، سمج

مصر

<hr> مترادف مصراع : لت، مصرع، نیم بیت، یک لنگه در <hr> برابر پارسی : بند، لخت، لنگه، نیمه

مترادف مصراع : لت، مصرع، نیم بیت، یک لنگه در برابر پارسی : بند، لخت، لنگه، نیمه

مصراع

<hr> مترادف مصرح : آشکار، روشن، صریح، مدلل، واضح <hr> متضاد مصرح : غیرمصرح، مبهم

مترادف مصرح : آشکار، روشن، صریح، مدلل، واضح متضاد مصرح : غیرمصرح، مبهم

مصرح

<hr> مترادف مصرع : لت، مصراع، نیم بیت

مترادف مصرع : لت، مصراع، نیم بیت

مصرع

<hr> مترادف مصرف : استعمال، استفاده، صرف، کاربرد <hr> برابر پارسی : کارکرده، کاربرد، کاربری، کارکرد، گسارش

مترادف مصرف : استعمال، استفاده، صرف، کاربرد برابر پارسی : کارکرده، کاربرد، کاربری، کارکرد، گسارش

مصرف

<hr> مترادف مصروع : پری زده، جن زده، حمله ای، دیوانه، دیودیده، دیوزده، صرعی، غشی، مبتلا به صرع، سایه زده، سایه دار

مترادف مصروع : پری زده، جن زده، حمله ای، دیوانه، دیودیده، دیوزده، صرعی، غشی، مبتلا به صرع، سایه زده، سایه دار

مصروع

<hr> مترادف مصروف : صرف شده، به کارفته، مصرف شده، به مصرف رسیده، منصرف

مترادف مصروف : صرف شده، به کارفته، مصرف شده، به مصرف رسیده، منصرف

مصروف

<hr> مترادف مصطبه : سکو، تخت، جایگاه ویژه، میکده، میخانه

مترادف مصطبه : سکو، تخت، جایگاه ویژه، میکده، میخانه

مصطبه

مصطفوی

<hr> مترادف مصطفی : برگزیده، منتخب

مترادف مصطفی : برگزیده، منتخب

مصطفی

<hr> مترادف مصطلح : زبان زد، اصطلاح شده، تعبیر، واژه <hr> متضاد مصطلح : غیرمصطلح <hr> برابر پارسی : زبانزد

مترادف مصطلح : زبان زد، اصطلاح شده، تعبیر، واژه متضاد مصطلح : غیرمصطلح برابر پارسی : زبانزد

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید