فرهنگ عمید

<hr> مترادف مکانیک : میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم بررسی نیرو و انرژی و حرکت <hr> برابر پارسی : بسته کار

مترادف مکانیک : میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم بررسی نیرو و انرژی و حرکت برابر پارسی : بسته کار

مکانیک

<hr> مترادف مکاوحت : جدل، جنگ، جروبحث، مخالفت، ستیز، ستیزه، کارزار، محاربه، مجادله، مناقسه، ناسزاگویی، چیرگی، غلبه، چیره شدن، غالب گشتن، جنگ کردن، ستیزه کردن

مترادف مکاوحت : جدل، جنگ، جروبحث، مخالفت، ستیز، ستیزه، کارزار، محاربه، مجادله، مناقسه، ناسزاگویی، چیرگی، غلبه، چیره شدن، غالب گشتن، جنگ کردن، ستیزه کردن

مکاوحت

<hr> مترادف مکاید : حیله ها، کیدها، مکرها، خدعه ها

مترادف مکاید : حیله ها، کیدها، مکرها، خدعه ها

مکاید

مکایدت

مکبر

مکبه

<hr> مترادف مکتب : آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه، کتاب، مکتب خانه، مشرب، نحله <hr> برابر پارسی : دبستان، دبیرستان، آموزشگاه، اندیشگاه

مترادف مکتب : آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه، کتاب، مکتب خانه، مشرب، نحله برابر پارسی : دبستان، دبیرستان، آموزشگاه، اندیشگاه

مکتب

مکتب دار

<hr> مترادف مکتبی : منسوب ومربوط به مکتب، مکتب رو، پای بند به مکتب، متعهد

مترادف مکتبی : منسوب ومربوط به مکتب، مکتب رو، پای بند به مکتب، متعهد

مکتبی

مکتتم

مکتحل

<hr> مترادف مکتسب : اکتسابی، به دست آمده، کسب شده <hr> متضاد مکتسب : فطری، جبلی

مترادف مکتسب : اکتسابی، به دست آمده، کسب شده متضاد مکتسب : فطری، جبلی

مکتسب

مکتسی

<hr> مترادف مکتشف : کاشف، یابنده <hr> متضاد مکتشف : مبتدع

مترادف مکتشف : کاشف، یابنده متضاد مکتشف : مبتدع

مکتشف

مکتم

مکتنف

<hr> مترادف مکتوب : خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته <hr> متضاد مکتوب : منقول، ملفوظ <hr> برابر پارسی : نوشته شده، نامه، نگاشته، نوشتار، نوشته

مترادف مکتوب : خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته متضاد مکتوب : منقول، ملفوظ برابر پارسی : نوشته شده، نامه، نگاشته، نوشتار، نوشته

مکتوب

<hr> مترادف مکتوم : پنهان، پوشیده، سر، مجهول، مختفی، مخفی، مستور، مکنون، نهفته <hr> متضاد مکتوم : آشکار، مکشوف

مترادف مکتوم : پنهان، پوشیده، سر، مجهول، مختفی، مخفی، مستور، مکنون، نهفته متضاد مکتوم : آشکار، مکشوف

مکتوم

<hr> مترادف مکث : آرامش، ایست، تأمل، تأنی، توقف، ثبات، درنگ، سکته، طمأنینه، نرمش، وقار، وقفه <hr> برابر پارسی : درنگ، ایست

مترادف مکث : آرامش، ایست، تأمل، تأنی، توقف، ثبات، درنگ، سکته، طمأنینه، نرمش، وقار، وقفه برابر پارسی : درنگ، ایست

مکث

<hr> مترادف مکثار : بیهوده گو، پرحرف، پرگو، حراف، درازگو، وراج <hr> متضاد مکثار : کم حرف

مترادف مکثار : بیهوده گو، پرحرف، پرگو، حراف، درازگو، وراج متضاد مکثار : کم حرف

مکثار

مکثر

مکحل

مکحله

مکحول

<hr> مترادف مکدر : آزرده، آزرده خاطر، دلتنگ، دلگیر، رنجیده، غمگین، غمین، مچاله، ملول، تیره، تار، کدر <hr> برابر پارسی : رنجیده، دل آزرده، دلتنگ، افسرده دل، اندوهگین، گرفته

مترادف مکدر : آزرده، آزرده خاطر، دلتنگ، دلگیر، رنجیده، غمگین، غمین، مچاله، ملول، تیره، تار، کدر برابر پارسی : رنجیده، دل آزرده، دلتنگ، افسرده دل، اندوهگین، گرفته

مکدر

مکذب

مکذوب

<hr> مترادف مکر : تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ، فریفتن، خدعه کردن <hr> برابر پارسی : فریب، ترفند، دغلی، کلک، نیرنگ

مترادف مکر : تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ، فریفتن، خدعه کردن برابر پارسی : فریب، ترفند، دغلی، کلک، نیرنگ

مکر

مکرآمیز

<hr> مترادف مکرامیز : ( مکرآمیز ) خدعه بار، فریب آمیز، محیلانه، نیرنگ آمیز

مترادف مکرامیز : ( مکرآمیز ) خدعه بار، فریب آمیز، محیلانه، نیرنگ آمیز

مکرامیز

<hr> برابر پارسی : دوباره، باز، پیاپی، پشت سرهم

برابر پارسی : دوباره، باز، پیاپی، پشت سرهم

مکرر

<hr> مترادف مکرم : ارجمند، بخشنده، بزرگوار، جواد، سخاوتمند، سخی، کریم، محترم، معز <hr> برابر پارسی : گرامی

مترادف مکرم : ارجمند، بخشنده، بزرگوار، جواد، سخاوتمند، سخی، کریم، محترم، معز برابر پارسی : گرامی

مکرم

<hr> مترادف مکرمت : بزرگواری، جوان مردی، بزرگی

مترادف مکرمت : بزرگواری، جوان مردی، بزرگی

مکرمت

<hr> برابر پارسی : گرامی

مکرمه

مکرنه

مکره

مکروب

<hr> مترادف مکروه : زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند <hr> متضاد مکروه : مباح <hr> برابر پارسی : ناپسند، زشت

مترادف مکروه : زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند متضاد مکروه : مباح برابر پارسی : ناپسند، زشت

مکروه

مکس

مکسب

<hr> مترادف مکسر : خرد، شکسته <hr> متضاد مکسر : سالم <hr> برابر پارسی : شکسته

مترادف مکسر : خرد، شکسته متضاد مکسر : سالم برابر پارسی : شکسته

مکسر

مکسور

<hr> مترادف مکشوف : آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشف شده، هویدا <hr> متضاد مکشوف : ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته <hr> برابر پارسی : یافته

مترادف مکشوف : آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشف شده، هویدا متضاد مکشوف : ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته برابر پارسی : یافته

مکشوف

<hr> برابر پارسی : توان سوم

مکعب

مکفر

مکفوف

<hr> مترادف مکفی : بس، بسنده، کافی، کفایت کننده، مشبع <hr> متضاد مکفی : غیرمکفی <hr> برابر پارسی : بسنده، بس

مترادف مکفی : بس، بسنده، کافی، کفایت کننده، مشبع متضاد مکفی : غیرمکفی برابر پارسی : بسنده، بس

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید