فرهنگ عمید

نستاک

نستر

نسترن

نسترون

نستعلیق

<hr> مترادف نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم

مترادف نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم

نستوه

نستک

<hr> مترادف نسج : بافت، بافتن، بافته، منسوج <hr> برابر پارسی : بافت

مترادف نسج : بافت، بافتن، بافته، منسوج برابر پارسی : بافت

نسج

<hr> مترادف نسخ : ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض، خطنسخ <hr> برابر پارسی : زدایش، سِتردن، برانداختن، ستردن، نسک، نَسک | ( نُسخ ) نسک، نَسک

مترادف نسخ : ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض، خطنسخ برابر پارسی : زدایش، سِتردن، برانداختن، ستردن، نسک، نَسک | ( نُسخ ) نسک، نَسک

نسخ

<hr> مترادف نسخه : تجویز، دستور، رونوشت، کپی، تیراژ <hr> برابر پارسی : روگرفت، رونوشت، نگارش

مترادف نسخه : تجویز، دستور، رونوشت، کپی، تیراژ برابر پارسی : روگرفت، رونوشت، نگارش

نسخه

نسر

نسرین

نسطوری

نسف

<hr> مترادف نسق : انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم، وضع، تنبیه

مترادف نسق : انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم، وضع، تنبیه

نسق

نسق چی باشی

نسقچی

نسقچی باشی

<hr> مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر <hr> برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

نسل

نسلا

<hr> مترادف نسناس : آدم نما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل <hr> برابر پارسی : دیو مردم، میمون آدم نما، بد زاد، دیوخوی

مترادف نسناس : آدم نما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل برابر پارسی : دیو مردم، میمون آدم نما، بد زاد، دیوخوی

نسناس

<hr> مترادف نسنجیده : غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده <hr> متضاد نسنجیده : سنجیده، معقول

مترادف نسنجیده : غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده متضاد نسنجیده : سنجیده، معقول

نسنجیده

نسو

نسوار

<hr> مترادف نسوان : بانوان، زنان، همسران <hr> متضاد نسوان : رجال <hr> برابر پارسی : زنان، بانوان

مترادف نسوان : بانوان، زنان، همسران متضاد نسوان : رجال برابر پارسی : زنان، بانوان

نسوان

نسود

نسوز

نسپار

<hr> مترادف نسک : پرهیزگاری، تقوا، زهد، پرستش، عبادت، تطهیر

مترادف نسک : پرهیزگاری، تقوا، زهد، پرستش، عبادت، تطهیر

نسک

نسک با

نسیا منسیا

نسیامنسیا

<hr> مترادف نسیان : ذهول، فراموشی <hr> متضاد نسیان : یاد <hr> برابر پارسی : فراموشی، ازیادبری، پرویش

مترادف نسیان : ذهول، فراموشی متضاد نسیان : یاد برابر پارسی : فراموشی، ازیادبری، پرویش

نسیان

<hr> مترادف نسیب : خویشاوند، قریب، شایسته، مناسب، اصیل، شعرلطیف، نسب دار

مترادف نسیب : خویشاوند، قریب، شایسته، مناسب، اصیل، شعرلطیف، نسب دار

نسیب

نسیج

نسیله

<hr> مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش <hr> برابر پارسی : باد خنک و آرام

مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش برابر پارسی : باد خنک و آرام

نسیم

<hr> مترادف نسیه : استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام <hr> متضاد نسیه : نقد <hr> برابر پارسی : پسادست

مترادف نسیه : استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام متضاد نسیه : نقد برابر پارسی : پسادست

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید