فرهنگ عمید

نوده

<hr> مترادف نودولت : تازه به دوران رسیده، نوکیسه

مترادف نودولت : تازه به دوران رسیده، نوکیسه

نودولت

<hr> مترادف نور : پرتو، تابش، تلاء لو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ، شعاع <hr> متضاد نور : تاریکی، ظلمت <hr> برابر پارسی : فروغ، روشنایی، درخشش، شید

مترادف نور : پرتو، تابش، تلاء لو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ، شعاع متضاد نور : تاریکی، ظلمت برابر پارسی : فروغ، روشنایی، درخشش، شید

نور

نوراستنی

<hr> مترادف نورافشان : پرتوافکن، فروغ بخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر

مترادف نورافشان : پرتوافکن، فروغ بخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر

نورافشان

<hr> مترادف نورافکن : پروژکتور، پرتوافکن، نورافشان

مترادف نورافکن : پروژکتور، پرتوافکن، نورافشان

نورافکن

<hr> برابر پارسی : شید شیدان

برابر پارسی : شید شیدان

نورالانوار

نوراهان

نوربخش

<hr> مترادف نورد : تاب، چین، پیچنده، لاپیچ، اندوخته، ذخیره، جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد

مترادف نورد : تاب، چین، پیچنده، لاپیچ، اندوخته، ذخیره، جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد

نورد

نوردن

نورده

نوردیدن

<hr> مترادف نوردیده : عزیز، فرزند، نورچشم

مترادف نوردیده : عزیز، فرزند، نورچشم

نوردیده

نورز

<hr> مترادف نورس : نوبر، نوشکفته، نوظهور

مترادف نورس : نوبر، نوشکفته، نوظهور

نورس

<hr> مترادف نورسته : نوخاسته، نوشکفته، نونهال، جوان، نوجوان

مترادف نورسته : نوخاسته، نوشکفته، نونهال، جوان، نوجوان

نورسته

نورسنج

نورسیده

نورنجه

<hr> مترادف نوره : آهک زرنیخ، واجبی

مترادف نوره : آهک زرنیخ، واجبی

نوره

نورهان

نوروز

نورولوژی

نورگرایی

نورگستر

نوز

نوزاد

نوزده

نوزدهم

نوزدهمی

نوس

<hr> مترادف نوساز : تازه ساز، جدیدالبناء، نوساخت، نوساخته <hr> متضاد نوساز : قدیمی ساز

مترادف نوساز : تازه ساز، جدیدالبناء، نوساخت، نوساخته متضاد نوساز : قدیمی ساز

نوساز

<hr> مترادف نوسان : ارتعاش، اهتزاز، تکان، جنبش، لرزش، تغییر، افت وخیز <hr> برابر پارسی : جنبیدن، جنبانکی

مترادف نوسان : ارتعاش، اهتزاز، تکان، جنبش، لرزش، تغییر، افت وخیز برابر پارسی : جنبیدن، جنبانکی

نوسان

نوسنگی

نوسه

<hr> مترادف نوش : آشامیدن، گساردن، گوارا، مهنا، شهد، انوشه، جاوید، جاویدان، پادزهر، تریاق <hr> متضاد نوش : نیش

مترادف نوش : آشامیدن، گساردن، گوارا، مهنا، شهد، انوشه، جاوید، جاویدان، پادزهر، تریاق متضاد نوش : نیش

نوش

نوش آفرین

نوش آمیغ

نوش آگین

نوش افرین

نوش امیغ

نوش اگین

نوش باد

<hr> مترادف نوش خند : تبسم، شکرخند، لبخند <hr> متضاد نوش خند : نیشخند

مترادف نوش خند : تبسم، شکرخند، لبخند متضاد نوش خند : نیشخند

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید