فرهنگ عمید

نوش گوار

نوش گیا

نوش گیاه

نوشاب

<hr> مترادف نوشابه : آشامیدنی، شربت، نوشیدنی، شراب، مشروب

مترادف نوشابه : آشامیدنی، شربت، نوشیدنی، شراب، مشروب

نوشابه

نوشاد

نوشادر

نوشاندن

نوشاننده

نوشانوش

<hr> مترادف نوشت افزار : قلم وکاغذ، لوازم التحریر

مترادف نوشت افزار : قلم وکاغذ، لوازم التحریر

نوشت افزار

<hr> مترادف نوشتن : تحریر، ترقیم، رقم زدن، کتابت، نگاشتن <hr> متضاد نوشتن : خواندن

مترادف نوشتن : تحریر، ترقیم، رقم زدن، کتابت، نگاشتن متضاد نوشتن : خواندن

نوشتن

<hr> مترادف نوشته : اثر، خط، دستخط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، کتیبه، مراسله، مرقوم، مرقومه، مسطور، مکتوب، مندرج، منشور، نامه، نبشته <hr> متضاد نوشته : گفته

مترادف نوشته : اثر، خط، دستخط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، کتیبه، مراسله، مرقوم، مرقومه، مسطور، مکتوب، مندرج، منشور، نامه، نبشته متضاد نوشته : گفته

نوشته

<hr> مترادف نوشدارو : پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم <hr> متضاد نوشدارو : زهر

مترادف نوشدارو : پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم متضاد نوشدارو : زهر

نوشدارو

نوشنجه

نوشنده

<hr> مترادف نوشه : گوارا، نوش، پایا، پایدار، جاوید، جاودان، خرم، خوشحال، شاد، خوشبخت

مترادف نوشه : گوارا، نوش، پایا، پایدار، جاوید، جاودان، خرم، خوشحال، شاد، خوشبخت

نوشه

<hr> مترادف نوشکفته : تازه شکفته، نوخاسته، نودمیده، نورس، نورسته، نورسیده <hr> متضاد نوشکفته : پژمرده

مترادف نوشکفته : تازه شکفته، نوخاسته، نودمیده، نورس، نورسته، نورسیده متضاد نوشکفته : پژمرده

نوشکفته

<hr> مترادف نوشیدن : آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن

مترادف نوشیدن : آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن

نوشیدن

<hr> مترادف نوشین : شیرین، گوارا، ملایم

مترادف نوشین : شیرین، گوارا، ملایم

نوشین

نوشین باده

نوشینه

<hr> مترادف نوع : سنخ، صنف، قسم، گونه، جنس، جور، رقم، روش، سیاق، طرز، قبیل، قماش، تیره <hr> برابر پارسی : گون، گونه، جور

مترادف نوع : سنخ، صنف، قسم، گونه، جنس، جور، رقم، روش، سیاق، طرز، قبیل، قماش، تیره برابر پارسی : گون، گونه، جور

نوع

نوع پرست

نوع پرور

نوعروس

نوغان

نوف

<hr> مترادف نوفه : پارازیت، خش خش، سروصدا

مترادف نوفه : پارازیت، خش خش، سروصدا

نوفه

نوفیدن

نوق

نوقدم

نول

<hr> مترادف نوم : چرت، خفتن، خواب، رویا <hr> متضاد نوم : بیداری، یقظه

مترادف نوم : چرت، خفتن، خواب، رویا متضاد نوم : بیداری، یقظه

نوم

<hr> مترادف نومید : دلسرد، مایوس، ناامید، ناکام، وازده <hr> متضاد نومید : امیدوار

مترادف نومید : دلسرد، مایوس، ناامید، ناکام، وازده متضاد نومید : امیدوار

نومید

نون

<hr> مترادف نوند : پیک، خبرآور، قاصد، تندپا، تندرو، جلد <hr> متضاد نوند : کند

مترادف نوند : پیک، خبرآور، قاصد، تندپا، تندرو، جلد متضاد نوند : کند

نوند

نونده

نونهال

نونوار

نونیاز

<hr> مترادف نوه : فرزندزاده، نبیره، نواده

مترادف نوه : فرزندزاده، نبیره، نواده

نوه

نوول

<hr> مترادف نوپا : نوخاسته، نوخیز، نوزاد، نوچه، نوبنیاد

مترادف نوپا : نوخاسته، نوخیز، نوزاد، نوچه، نوبنیاد

نوپا

نوپان

<hr> مترادف نوپرداز : تازه گو

مترادف نوپرداز : تازه گو

نوپرداز

<hr> مترادف نوچه : پادو، تازه کار، زیردست، شاگرد، نوآموز، نوپا، نوخاسته، نوزخمه، نوکار

مترادف نوچه : پادو، تازه کار، زیردست، شاگرد، نوآموز، نوپا، نوخاسته، نوزخمه، نوکار

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید