گویش مازنی

اهر

اهرینه

اهش

<hr> مترادف اهل : سزا، صلاحیت دار، مطلع، وارد، رام، سزاوار، صالح، اهالی، بومی، تبعه، ساکن <hr> متضاد اهل : نااهل <hr> برابر پارسی : ( آهل ) جای باش، رام، زن دار | کسان، خاندان، خانواده

مترادف اهل : سزا، صلاحیت دار، مطلع، وارد، رام، سزاوار، صالح، اهالی، بومی، تبعه، ساکن متضاد اهل : نااهل برابر پارسی : ( آهل ) جای باش، رام، زن دار | کسان، خاندان، خانواده

اهل

اهلم

<hr> مترادف اهن : ( آهن ) پولاد، چدن، حدید، زنجیر، سلاح

مترادف اهن : ( آهن ) پولاد، چدن، حدید، زنجیر، سلاح

اهن

اهن تکنه

اهن سر

اهن هدائن

اهن پچان

اهن کتی

اهن – هدائن

<hr> مترادف اهنگر : ( آهنگر ) چلنگر، حداد

مترادف اهنگر : ( آهنگر ) چلنگر، حداد

اهنگر

اهنگر محله

اهنگرمله

اهنگره

اهنگرکلا

اهنی

اهه

<hr> مترادف اهو : ( آهو ) جیران، ظبی، غزال، گوزن، آک، عیب، وصمت، بیماری، مرض، ناخوشی، بد، ناپسند، نامقبول

مترادف اهو : ( آهو ) جیران، ظبی، غزال، گوزن، آک، عیب، وصمت، بیماری، مرض، ناخوشی، بد، ناپسند، نامقبول

اهو

اهو دشت

اهوسرا

اهوی

اهویا

اهک

اهک چارو

اهک چال

اهی

اهی دشت

اهی رو

اهی محله

اهی نا

اهی – نا

اهیا

اهیا قچ

اهیل

اهین

اهین دار

اهین سر

اهین گر

او

او ا

او ا سوز

او ارون

او اش

او اماله

او اینه

او بار

واژه های حرف "ا" - گویش مازنی