گویش مازنی

ملق بزئن

ملمبه بیشتن

ململ

<hr> مترادف ملموس : بسوده، قابل لمس، لمس کردنی <hr> متضاد ملموس : غیرملموس <hr> برابر پارسی : بسودنی

مترادف ملموس : بسوده، قابل لمس، لمس کردنی متضاد ملموس : غیرملموس برابر پارسی : بسودنی

ملموس

<hr> مترادف ملنگ : تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور، سرحال، بانشاط، درویش، قلندر هند، افغانستان، کم خرد، نادان

مترادف ملنگ : تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور، سرحال، بانشاط، درویش، قلندر هند، افغانستان، کم خرد، نادان

ملنگ

مله

مله تج

مله ما

مله گرد

مله – ما

<hr> مترادف ملهم : الهام بخش، الهام کننده

مترادف ملهم : الهام بخش، الهام کننده

ملهم

<hr> مترادف ملو : هیز | هیز

ملو

ملوش

ملچ ملوچ

ملچ ملچ

<hr> مترادف ملک : پری، جبرئیل، سروش، فرشته | ثروت، دارایی، مال، ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع | خداوند، امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار، صاحب | خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت، استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی، احتشام، بزرگی، عظمت، جهان ظاهر، عالم سفلی <hr> متضاد ملک : رعیت | <hr> برابر پارسی : پادشاه، خواسته، دارایی، شهریار، فرشته، فرمانروایی، هیر

مترادف ملک : پری، جبرئیل، سروش، فرشته | ثروت، دارایی، مال، ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع | خداوند، امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار، صاحب | خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت، استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی، احتشام، بزرگی، عظمت، جهان ظاهر، عالم سفلی متضاد ملک 

ملک

ملک خل

ملک دره

ملک قلا

ملک و ملا

ملک و نون

ملک چشمه

ملکار

<hr> مترادف ملکـی : پای پوش، کفش، گیوه، پاپوش

مترادف ملکـی : پای پوش، کفش، گیوه، پاپوش

ملکـی

ملکمیت

ملکی

<hr> مترادف ملی : مربوط به ملت، عمومی، ملت گرا، ملت خواه، مردمی ، خصوصی، غیردولتی <hr> متضاد ملی : دولتی <hr> برابر پارسی : میهنی، کشوری، میهن پرست، مردمگرا، توده گرا

مترادف ملی : مربوط به ملت، عمومی، ملت گرا، ملت خواه، مردمی ، خصوصی، غیردولتی متضاد ملی : دولتی برابر پارسی : میهنی، کشوری، میهن پرست، مردمگرا، توده گرا

واژه های حرف "م" - گویش مازنی