گویش مازنی

<hr> مترادف نامرد : بی حمیت، دیوث، زن بمزد، قرمساق، بی غیرت، بی مروت، عنین، ناتوان، امرد، ترسو، جبون <hr> متضاد نامرد : مرد

مترادف نامرد : بی حمیت، دیوث، زن بمزد، قرمساق، بی غیرت، بی مروت، عنین، ناتوان، امرد، ترسو، جبون متضاد نامرد : مرد

نامرد

<hr> مترادف نامردی : ناجوانمردی، بی حمیتی، بی غیرتی، عنن، ناتوانی، بزدلی، جبن <hr> متضاد نامردی : مردی، غیرت

مترادف نامردی : ناجوانمردی، بی حمیتی، بی غیرتی، عنن، ناتوانی، بزدلی، جبن متضاد نامردی : مردی، غیرت

نامردی

نامزه

نامل

نامن

<hr> مترادف ناموس : پاکدامنی، عصمت، عفت، آبرو، احترام، شرف، عرض، عزت، عیال، مستوره، همسر، خودپسندی، عجب، کبر، احکام، شریعت، قاعده، قانون، ریا، سالوس، آوازه، اشتهار، بانگ، صیت، تزویر، حیله، مکر، فرشته، ملک، جبرئیل، وحی، تدبیر، کیاست <hr> برابر پارسی : شرم، پاکدامنی

مترادف ناموس : پاکدامنی، عصمت، عفت، آبرو، احترام، شرف، عرض، عزت، عیال، مستوره، همسر، خودپسندی، عجب، کبر، احکام، شریعت، قاعده، قانون، ریا، سالوس، آوازه، اشتهار، بانگ، صیت، تزویر، حیله، مکر، فرشته، ملک، جبرئیل، وحی، تدبیر، کیاست برابر پارسی : شرم، پاکدامنی

ناموس

نان داشتن

نانوا کلا

<hr> مترادف ناهار : چاشت، ناهاری، گرسنه، ناتوان

مترادف ناهار : چاشت، ناهاری، گرسنه، ناتوان

ناهار

ناهار خوران

<hr> مترادف ناهموار : کج، معوج، ناصاف، بی ترتیب، بی نظم، درشتناک، پست وبلند، پشته، گریوه، خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده، ناراست، ناشایسته، نامعقول <hr> متضاد ناهموار : هموار

مترادف ناهموار : کج، معوج، ناصاف، بی ترتیب، بی نظم، درشتناک، پست وبلند، پشته، گریوه، خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده، ناراست، ناشایسته، نامعقول متضاد ناهموار : هموار

ناهموار

<hr> مترادف ناو : اژدرافکن، رزمناو، کشتی جنگی، سفینه، غراب، کشتی، آبراهه، جو، ممر آب، نهر، ناودان، شیاره، وادی، ناوه، تلوتلو

مترادف ناو : اژدرافکن، رزمناو، کشتی جنگی، سفینه، غراب، کشتی، آبراهه، جو، ممر آب، نهر، ناودان، شیاره، وادی، ناوه، تلوتلو

ناو

ناودون

ناور

ناون

ناپرزی

ناپز

ناپلار

<hr> مترادف ناپیدا : پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته <hr> متضاد ناپیدا : پیدا، ظاهر

مترادف ناپیدا : پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته متضاد ناپیدا : پیدا، ظاهر

ناپیدا

ناپیری

ناپیلار

ناچ

ناچ بن

ناچ ناچ

ناچ ناچ هکاردن

ناچ پلی

<hr> مترادف ناچاری : استیصال، اضطراری، بیچارگی، ضرورت، عجز، لابدی، لاعلاجی

مترادف ناچاری : استیصال، اضطراری، بیچارگی، ضرورت، عجز، لابدی، لاعلاجی

ناچاری

ناچاق

ناچم

ناچوال

ناچون

ناک

ناک بزوئن

<hr> مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

ناکس

ناکش

ناکه

ناکوم

ناکک

ناکک بزوئن

ناگران

ناگمون

نب تری

<hr> مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند <hr> برابر پارسی : رستنی

مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند برابر پارسی : رستنی

نبات

نبادا

<hr> مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

نبت

نبر

<hr> مترادف نبیره : فرزندزاده، نواده

مترادف نبیره : فرزندزاده، نواده

نبیره

<hr> مترادف نتاج : ذریه، نژاد، نسل

مترادف نتاج : ذریه، نژاد، نسل

واژه های حرف "ن" - گویش مازنی