فرهنگ اسم ها

فریس

فریسا

فریسان

فریشا

فریشاد

<hr> مترادف فریضه : صلات، نماز، تکلیف، وظیفه، لازم، واجب <hr> برابر پارسی : فَریزه، بایسته، بایستگی

مترادف فریضه : صلات، نماز، تکلیف، وظیفه، لازم، واجب برابر پارسی : فَریزه، بایسته، بایستگی

فریضه

فریما

فریمان

فریمانه

فریماه

فریمن

فریمند

فریمهر

فرین

فرین دخت

فرینا

فرینار

فریناز

فرینام

فرینای

فرینو

فرینوش

فریهام

فریوار

<hr> مترادف فریور : درستکار، صحیح العمل

مترادف فریور : درستکار، صحیح العمل

فریور

فریوش

فریچهر

فریچهره

فریین

<hr> مترادف فصیح : بلیغ، زبان دان، زبان آور، شیوا، غرا، گشاده زبان <hr> برابر پارسی : زبان آور، خوش سخن، گویا، شیوا

مترادف فصیح : بلیغ، زبان دان، زبان آور، شیوا، غرا، گشاده زبان برابر پارسی : زبان آور، خوش سخن، گویا، شیوا

فصیح

فصیح الدین

فصیح الزمان

فصیح الملک

فصیحه

فضان

<hr> مترادف فضل : بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت، برتری، رجحان، افزونی، زیادت، احسان، بخشش، کرم، منت <hr> برابر پارسی : فرجادی، فرهیختگی

مترادف فضل : بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت، برتری، رجحان، افزونی، زیادت، احسان، بخشش، کرم، منت برابر پارسی : فرجادی، فرهیختگی

فضل

فضل الله

فضل علی

<hr> مترادف فضه : سیم، نقره <hr> متضاد فضه : ذهب، زر

مترادف فضه : سیم، نقره متضاد فضه : ذهب، زر

فضه

فضیل

<hr> مترادف فضیلت : برتری، تقوا، کمال، مزیت، معرفت، رجحان، حسنات <hr> متضاد فضیلت : رذیلت <hr> برابر پارسی : برتری، دانایی، فزونی

مترادف فضیلت : برتری، تقوا، کمال، مزیت، معرفت، رجحان، حسنات متضاد فضیلت : رذیلت برابر پارسی : برتری، دانایی، فزونی

فضیلت

فضیله

<hr> مترادف فغان : افغان، زاری، صیحه، ضجه، عربده، غوغا، فریاد، ناله، نفیر، نوحه

مترادف فغان : افغان، زاری، صیحه، ضجه، عربده، غوغا، فریاد، ناله، نفیر، نوحه

فغان

فغانیش

فغستان

فقیهه

<hr> مترادف فلاح : پیروزی، رستگاری، سعادت، نجاح، نیکبختی | حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر <hr> برابر پارسی : کشاورز، برزگر

مترادف فلاح : پیروزی، رستگاری، سعادت، نجاح، نیکبختی | حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر برابر پارسی : کشاورز، برزگر

واژه های حرف "ف" - فرهنگ اسم ها