واژه نامه بختیاریکا

درنگنیدن

درنیدن

درنیده

<hr> مترادف دره : تنگ، دروا

دره

دره اشکست ور کسی

دره بالائی

دره بر

دره بستن

دره دو

دره زیر

دره زیری

دره شور

دره نریده نهشتن

دره والا

دره کائد

دره کائدی

دره که

دره یا شور پهن

<hr> مترادف درهم : آشفته، آمیخته، برهم، بی نظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطی پاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج، برزخ | درم، دینار

مترادف درهم : آشفته، آمیخته، برهم، بی نظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطی پاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج، برزخ | درم، دینار

درهم

درهم فر ور فتن

درهم پیچیده

درهمستن

<hr> مترادف درو : حصاد، خرمن، غله چینی، محصول، محصول برداری <hr> متضاد درو : کاشت، بذرافشانی

مترادف درو : حصاد، خرمن، غله چینی، محصول، محصول برداری متضاد درو : کاشت، بذرافشانی

درو

درو زن

درو کردن

<hr> مترادف دروا : تنگ، تنگه، دره، دربایست، دروایست، ضروری

مترادف دروا : تنگ، تنگه، دره، دربایست، دروایست، ضروری

دروا

دروازبان

<hr> مترادف دروازه : باب، در، درب، قاپو

مترادف دروازه : باب، در، درب، قاپو

دروازه

درواس

دروبر

درودن

دروردن

دروش

<hr> مترادف دروغ : افترا، بهتان، بی اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناصواب <hr> متضاد دروغ : راست، صدق

مترادف دروغ : افترا، بهتان، بی اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناصواب متضاد دروغ : راست، صدق

دروغ

دروغ شاخدار

دروغ گفتن

<hr> مترادف دروغگو : ترفندباف، دروغ پرداز، دروغزن، کاذب، کذاب <hr> متضاد دروغگو : راستگو، صادق، صدیق

مترادف دروغگو : ترفندباف، دروغ پرداز، دروغزن، کاذب، کذاب متضاد دروغگو : راستگو، صادق، صدیق

دروغگو

درولنگ

<hr> مترادف درون : اندر، اندرون، تو، داخل، باطن، نهاد، وجدان <hr> متضاد درون : برون، بیرون

مترادف درون : اندر، اندرون، تو، داخل، باطن، نهاد، وجدان متضاد درون : برون، بیرون

درون

درونا

درونگ

دروگر

درویدن

<hr> مترادف درویش : رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر، بی چیز، بی نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند، زاهد، عزلت گزین، گوشه نشین، معتکف، خاکی <hr> متضاد درویش : توانگر

مترادف درویش : رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر، بی چیز، بی نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند، زاهد، عزلت گزین، گوشه نشین، معتکف، خاکی متضاد درویش : توانگر

واژه های حرف "د" - واژه نامه بختیاریکا