واژه نامه بختیاریکا

دست پلنگ

دست پیش گریدن

دست چپ

<hr> مترادف دست کج : جیب بر، دزد، سارق، نادرست

مترادف دست کج : جیب بر، دزد، سارق، نادرست

دست کج

دست کجی

دست کردن

دست کشیدن

دست کمکی

دست کوو

دست گذاشتن

دست گر

دست گرو

دست یازیدن

دستا تفنگ

<hr> مترادف دستار : سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، دستمال

مترادف دستار : سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، دستمال

دستار

دستار خو

<hr> مترادف دستاویز : بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک

مترادف دستاویز : بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک

دستاویز

دستاویز قرار دادن

<hr> مترادف دستبند : بخو، النگو، دستیاره

مترادف دستبند : بخو، النگو، دستیاره

دستبند

<hr> مترادف دستخوش : اسیر، دچار، گرفتار، انعام

مترادف دستخوش : اسیر، دچار، گرفتار، انعام

دستخوش

دستخوش در قمار

دستری

<hr> مترادف دستشویی : توالت، مبال، مبرز اصلاح، رتوش، ترمیم، تعمیر | توالت، مبرز، مستراح <hr> برابر پارسی : توالت

مترادف دستشویی : توالت، مبال، مبرز اصلاح، رتوش، ترمیم، تعمیر | توالت، مبرز، مستراح برابر پارسی : توالت

دستشویی

<hr> مترادف دستمال : حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل، اسیر، گرفتار، مقید

مترادف دستمال : حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل، اسیر، گرفتار، مقید

دستمال

دستمال بازی

دستمال بزرگ

دستمایه قراردادن

دستنه

<hr> مترادف دسته : سنخ، صنف، قسم، گونه، باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه، قبضه

مترادف دسته : سنخ، صنف، قسم، گونه، باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه، قبضه

دسته

دسته بزرگ

دسته بسته

<hr> مترادف دسته دسته : فوج فوج، قسمت قسمت، گروه گروه، گله گله <hr> متضاد دسته دسته : تک تک

مترادف دسته دسته : فوج فوج، قسمت قسمت، گروه گروه، گله گله متضاد دسته دسته : تک تک

دسته دسته

دسته مسته

دسته کش

دستو

<hr> مترادف دستور : گرامر، نحو، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان، آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون، ترتیب، وزیر، برنامه <hr> متضاد دستور : نهی <hr> برابر پارسی : فرمان

مترادف دستور : گرامر، نحو، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان، آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون، ترتیب، وزیر، برنامه متضاد دستور : نهی برابر پارسی : فرمان

دستور

<hr> مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

دستپاچه

دستپاچه شدن

دستک

دستکاری

دستکش

<hr> مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

واژه های حرف "د" - واژه نامه بختیاریکا