واژه نامه بختیاریکا

سپرتاس

<hr> مترادف سپردن : سفارش کردن، توصیه کردن، تسلیم کردن، تفویض کردن، به امانت دادن، محول کردن، تحویل دادن، واگذار کردن، طی کردن، درنوردیدن، پایمال کردن، لگدکوب کردن

مترادف سپردن : سفارش کردن، توصیه کردن، تسلیم کردن، تفویض کردن، به امانت دادن، محول کردن، تحویل دادن، واگذار کردن، طی کردن، درنوردیدن، پایمال کردن، لگدکوب کردن

سپردن

<hr> مترادف سپرده : امانت، ودیعه، محول، سفارش، سفارش شده، درنوردیده، طی شده

مترادف سپرده : امانت، ودیعه، محول، سفارش، سفارش شده، درنوردیده، طی شده

سپرده

<hr> مترادف سپس : آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن <hr> متضاد سپس : قبل

مترادف سپس : آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن متضاد سپس : قبل

سپس

سپله

<hr> مترادف سپه : جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر

مترادف سپه : جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر

سپه

<hr> مترادف سپید : بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقره فام <hr> متضاد سپید : سیاه

مترادف سپید : بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقره فام متضاد سپید : سیاه

سپید

<hr> مترادف سپیده دم : بامداد، بامدادان، سپیده دمان، پگاه، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق <hr> متضاد سپیده دم : غروب

مترادف سپیده دم : بامداد، بامدادان، سپیده دمان، پگاه، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق متضاد سپیده دم : غروب

سپیده دم

<hr> مترادف سک : تکان، جنبش، سیخک، سیخ، سیخونک

مترادف سک : تکان، جنبش، سیخک، سیخ، سیخونک

سک

سک بو

سک زیدن

سک نهادن

سک و دک

سک و رک

سک و سیلا

سک پینی

سک کشیدن

<hr> مترادف سکته : ایست قلبی، مغزی ، فجاه، توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه، آسیب، لطمه <hr> برابر پارسی : بازمان، دم ایستاد، درنگ

مترادف سکته : ایست قلبی، مغزی ، فجاه، توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه، آسیب، لطمه برابر پارسی : بازمان، دم ایستاد، درنگ

سکته

سکته در خواب

سکته درمانی

سکته منجر به مرگ

سکستن

سکسک

<hr> مترادف سکسکه : فواق، هکه

مترادف سکسکه : فواق، هکه

سکسکه

سکسکی

سکل

<hr> مترادف سکنه : باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس <hr> برابر پارسی : باشندگان

مترادف سکنه : باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس برابر پارسی : باشندگان

سکنه

<hr> مترادف سکه : پول فلزی ، رواج، روایی، رونق، پررونق <hr> متضاد سکه : اسکناس، کساد <hr> برابر پارسی : مارِه | ( سکّه ) استیر

مترادف سکه : پول فلزی ، رواج، روایی، رونق، پررونق متضاد سکه : اسکناس، کساد برابر پارسی : مارِه | ( سکّه ) استیر

سکه

<hr> مترادف سکو : بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه، پرشگاه، مصطبه <hr> برابر پارسی : ستاوند

مترادف سکو : بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه، پرشگاه، مصطبه برابر پارسی : ستاوند

سکو

<hr> مترادف سکوت : خاموشی، خموشی، صمت ، آرامش، سکون، خاموش ماندن، خاموش شدن، دم فروبستن <hr> متضاد سکوت : هیاهو، غوغا، جاروجنجال <hr> برابر پارسی : خاموشی، دم فروبندی

مترادف سکوت : خاموشی، خموشی، صمت ، آرامش، سکون، خاموش ماندن، خاموش شدن، دم فروبستن متضاد سکوت : هیاهو، غوغا، جاروجنجال برابر پارسی : خاموشی، دم فروبندی

سکوت

سکوت مطلق

سکوت کامل

<hr> مترادف سکوت کردن : دم فروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش شدن <hr> متضاد سکوت کردن : سکوت شکستن <hr> برابر پارسی : زبان بستن

مترادف سکوت کردن : دم فروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش شدن متضاد سکوت کردن : سکوت شکستن برابر پارسی : زبان بستن

سکوت کردن

<hr> مترادف سکونت گاه : محل اقامت، منزل، منزلگاه، مسکن، ماوا

مترادف سکونت گاه : محل اقامت، منزل، منزلگاه، مسکن، ماوا

سکونت گاه

سکک

سکیدن

سکیله

<hr> مترادف سگ : تازی، کلب <hr> متضاد سگ : گربه

واژه های حرف "س" - واژه نامه بختیاریکا