صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "پ" - اصطلاحات
پای کسی روی پوست خربزه بودن
پای کسی سست شدن
پای کسی لب گور بودن
پای کسی لنگیدن
پای کسی نشستن
پای کسی گیر بودن
پای کسی یا چیزی به میان یا به وسط امدن یا کشیده شدن
پای کسی یا چیزی درمیان بودن
پای کسی یا چیزی را به میان یا درمیان یا به وسط کشیدن یا اوردن
پایان شب سیه سپید است
پایش روی مار باشد بر نمی دارد
پایش روی پوست خربزه است
پایش لب گور است
پایه بودن
پایی به چیزی داشتن
پته روی اب افتادن
پته ی کسی را روی اب ریختن
پدر عشق بسوزد
پدیده
پر باز کردن
پرسان پرسان می توان رفت هندوستان
پز عالی جیب خالی
پسته خانم
پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد
پسی
پشت دست خود را داغ کردن
پشت دست داغ کردن
پشت دوری کشیدن
پشت چشم نازک کردن
پشت کسی باد خوردن
پشت گوش انداختن
پشم وپیله ی یا پشم وپیل یا پشم یا پشم های کسی ریختن
پشه لگدش کرده
پنبه را از گوش خود دراوردن یا بیرون کشیدن
پنبه ی کسی یا چیزی را زدن
پنج انگشت یکی نمی شود
پنیر
پهلوون پنبه
پهن بار کسی نکردن
پوز زدن
پوز زنی
پوست انداختن
پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن
پول دار به کباب بی پول به دود کباب
پول را روی مرده بگذاری زنده می شود
پول علف خرس نیست
پول مثل چرک کف دست است
پول پول می اورد
بیشتر