انگلیسی به انگلیسی

centroidal

centroidal axis

centrolecithal

<hr> (زیست شناسی) سانترومر (بخشی از کروموزوم که هنگام میتوز به دوک اتصال می یابد)، میانپار

(زیست شناسی) سانترومر (بخشی از کروموزوم که هنگام میتوز به دوک اتصال می یابد)، میانپار

centromere

centromeric

centronics interface

<hr> (زیست شناسی - در اکثر یاخته های حیوانی) سانتروزوم، میانتن (بخش مرکزی یاخته که متشکل است از یک سانتریول و یک سانتروسفر)

(زیست شناسی - در اکثر یاخته های حیوانی) سانتروزوم، میانتن (بخش مرکزی یاخته که متشکل است از یک سانتریول و یک سانتروسفر)

centrosome

centrosomic

<hr> (زیست شناسی - در اکثر یاخته های حیوانی - بخشی از میانتن یا سانتروزوم که دور سانتریول را گرفته است) سانتروسفر، سنگین کره

(زیست شناسی - در اکثر یاخته های حیوانی - بخشی از میانتن یا سانتروزوم که دور سانتریول را گرفته است) سانتروسفر، سنگین کره

centrosphere

<hr> معنی : جسم مهره، جسم مرکزی، مرکز بدنمهرهداران <hr> معانی دیگر : مرکز، کانون

معنی : جسم مهره، جسم مرکزی، مرکز بدنمهرهداران معانی دیگر : مرکز، کانون

centrum

<hr> صد برابر (hundredfold متداول تر است)

صد برابر (hundredfold متداول تر است)

centuple

centuplicate

<hr> معنی : یوزباشی، رئیس دسته صد نفر <hr> معانی دیگر : (در روم باستان) فرمانده ی صد نفر، روم قدیم رئیس دسته صد نفر

معنی : یوزباشی، رئیس دسته صد نفر معانی دیگر : (در روم باستان) فرمانده ی صد نفر، روم قدیم رئیس دسته صد نفر

centurion

<hr> معنی : سده، قرن <hr> معانی دیگر : صد سال، (روم باستان) دسته ی صد نفری سرباز، (روم باستان) یکی از حوزه های انتخاباتی روم

معنی : سده، قرن معانی دیگر : صد سال، (روم باستان) دسته ی صد نفری سرباز، (روم باستان) یکی از حوزه های انتخاباتی روم

century

<hr> (کالبد شناسی - جانور شناسی) سر سوی، به طرف سر یا جلو بدن (در مقابل: caudad)، بطور راسی، متمایل بطرف راس، متمایل بطرف سر

(کالبد شناسی - جانور شناسی) سر سوی، به طرف سر یا جلو بدن (در مقابل: caudad)، بطور راسی، متمایل بطرف راس، متمایل بطرف سر

cephalad

cephalalgia

<hr> معنی : دماغی، راسی، وابسته به سر، وابسته به مغز کله <hr> معانی دیگر : درون سر(ی)، در سوی سر، نزدیک سر، وابسته به سر یا جمجمه یا کاسه ی سر، سری، راسی <hr> cephalic_ پسوند: (نشان دهنده ی) تعداد یا نوع سر(ها) [macrocephalic]

معنی : دماغی، راسی، وابسته به سر، وابسته به مغز کله معانی دیگر : درون سر(ی)، در سوی سر، نزدیک سر، وابسته به سر یا جمجمه یا کاسه ی سر، سری، راسی cephalic_ پسوند: (نشان دهنده ی) تعداد یا نوع سر(ها) [macrocephalic]

cephalic

cephalically

cephalisation

cephalitis

<hr> (در تکامل جانداران - گرایش مرکز اعصاب و احساسات و غیره به تمرکز در سر یا مجاور آن) سر گرایی

(در تکامل جانداران - گرایش مرکز اعصاب و احساسات و غیره به تمرکز در سر یا مجاور آن) سر گرایی

cephalization

<hr> دستگاه اندازه گیری ابعاد سر، سرسنج (craniometer هم می گویند)

دستگاه اندازه گیری ابعاد سر، سرسنج (craniometer هم می گویند)

cephalometer

cephalometric

cephalometry

<hr> (جانور شناسی) پا بر سر (از رده ی پا بر سران یا سرپائیان: cephalopoda)، سرپائی، سرپایان، سرپاوران

(جانور شناسی) پا بر سر (از رده ی پا بر سران یا سرپائیان: cephalopoda)، سرپائی، سرپایان، سرپاوران

cephalopod

<hr> معنی : سرپایان، سرپاوران

معنی : سرپایان، سرپاوران

cephalopoda

cephalothoracic

<hr> (در برخی عنکبوتیان و سخت پوستان) سر و سینه یکی، دارای سر و سینه ی توام، سرسینه

(در برخی عنکبوتیان و سخت پوستان) سر و سینه یکی، دارای سر و سینه ی توام، سرسینه

cephalothorax

<hr> (اسطوره ی یونان) قیفاووس (یا سفیوس) شوهر کاسیوپیا

(اسطوره ی یونان) قیفاووس (یا سفیوس) شوهر کاسیوپیا

cepheus

cept

cera

<hr> مومی، موم مانند، مانند موم

مومی، موم مانند، مانند موم

ceraceous

ceramet

<hr> معنی : سفالینی، وابسته به سفالسازی <hr> معانی دیگر : ساخته شده از گل پخته، سفالین، وابسته به سفالگری، ظرف سفالی، زکند، زکنج، خزف، هنر سفالگری، ظرف سفالین

معنی : سفالینی، وابسته به سفالسازی معانی دیگر : ساخته شده از گل پخته، سفالین، وابسته به سفالگری، ظرف سفالی، زکند، زکنج، خزف، هنر سفالگری، ظرف سفالین

ceramic

ceramic tiles

ceramic tiling

<hr> متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

ceramicist

ceramics

<hr> سفالگر، سفالساز (ceramicist هم می گویند)، متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

سفالگر، سفالساز (ceramicist هم می گویند)، متخصص سفالگری، سازنده ظروف سفالین

ceramist

<hr> (جانور شناسی) افعی شاخدار (جنس cerastes به ویژه c. cornutus ـ سمی و بومی افریقا) (horned viper هم می گویند)

(جانور شناسی) افعی شاخدار (جنس cerastes به ویژه c. cornutus ـ سمی و بومی افریقا) (horned viper هم می گویند)

cerastes

<hr> معنی : دارای غشاء یاشامه مومی <hr> معانی دیگر : (داروسازی) ضماد، مرهم

معنی : دارای غشاء یاشامه مومی معانی دیگر : (داروسازی) ضماد، مرهم

cerate

<hr> پوشیده از لایه ای مومی، موم پوش، مومین، موم اندود، موم گرفته

پوشیده از لایه ای مومی، موم پوش، مومین، موم اندود، موم گرفته

cerated

ceratophyllum

<hr> (اسطوره های یونان و روم) سربروس (سگ سه سری که نگهبان دروازه ی جهنم است)، اساطیریونان سگ سه سری که پاسبان دوز&nbsp; بوده، مستحفظ

(اسطوره های یونان و روم) سربروس (سگ سه سری که نگهبان دروازه ی جهنم است)، اساطیریونان سگ سه سری که پاسبان دوز بوده، مستحفظ

cerberus

<hr> (جانور شناسی) لیسه (لارو) شناور کرم های انگلی ترماتود (trematode)، سرکاریا

(جانور شناسی) لیسه (لارو) شناور کرم های انگلی ترماتود (trematode)، سرکاریا

cercaria

<hr> (جانور شناسی) دمچه (هر یک از دو زائده ی آنتن مانندی که بر شکم حشره قرار دارند)

(جانور شناسی) دمچه (هر یک از دو زائده ی آنتن مانندی که بر شکم حشره قرار دارند)

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی