انگلیسی به انگلیسی

david potter

david ricardo

david schluss

david the builder

david trimble

david wark griffith

david wolfson

david's lamentation over jonathan

david's shield

davidovich

davidson

<hr> معنی : لنگرکش، کرجی بلندکن <hr> معانی دیگر : (کشتی)، بالاکش (جرثقیل) کشتی (که سابقا برای انداختن و برداشتن لنگر به کار می رفت)

معنی : لنگرکش، کرجی بلندکن معانی دیگر : (کشتی)، بالاکش (جرثقیل) کشتی (که سابقا برای انداختن و برداشتن لنگر به کار می رفت)

davit

<hr> معنی : فانوس بدونخطر مخصوص معادن، سوگند <hr> معانی دیگر : هامفری داوی (شیمی دان انگلیسی)، فانوس بدون خطر مخصوص معادن <hr> davy(lamp) چراهبیخطرکان کنان

معنی : فانوس بدونخطر مخصوص معادن، سوگند معانی دیگر : هامفری داوی (شیمی دان انگلیسی)، فانوس بدون خطر مخصوص معادن davy(lamp) چراهبیخطرکان کنان

davy

<hr> (نام مزاح آمیزی که ملوانان به روح دریا داده اند) مادر آب، جنی دریا

(نام مزاح آمیزی که ملوانان به روح دریا داده اند) مادر آب، جنی دریا

davy jones

<hr> (در اصطلاح ملوانان) ته دریا (آرامگاه آنان که مرده و اجساد آنان به دریا افکنده شده است)

(در اصطلاح ملوانان) ته دریا (آرامگاه آنان که مرده و اجساد آنان به دریا افکنده شده است)

davy jones's locker

<hr> معنی : ادم کند و تنبل، مرغی شبیه کلاغ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: jackdaw، (اسکاتلند) سپیده زدن، سحر شدن، مرغی شبیه کلاه، بیدار کردن

معنی : ادم کند و تنبل، مرغی شبیه کلاغ معانی دیگر : رجوع شود به: jackdaw، (اسکاتلند) سپیده زدن، سحر شدن، مرغی شبیه کلاه، بیدار کردن

<hr> معنی : اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن <hr> معانی دیگر : (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت

معنی : اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن معانی دیگر : (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت

dawdle

dawdle away

dawdler

dawdling

dawkins

<hr> معنی : سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد، اغاز شدن <hr> معانی دیگر : پگاه، پیشتاب، شبگیر، غلس، (هنگام) طلوع آفتاب، آغاز (هر چیز)، شروع، سرآغاز، طلیعه، ظهور، پدیداری، عنفوان، شباب، (خورشید) دمیدن، سپیده زدن، سحر شدن، برآمدن (آفتاب)، تیغ کشیدن (آفتاب)، آغاز شدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، (معمولا با: on یا upon) پی بردن، آگاه شدن، اسم خاص مونث، طلوع

معنی : سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد، اغاز شدن معانی دیگر : پگاه، پیشتاب، شبگیر، غلس، (هنگام) طلوع آفتاب، آغاز (هر چیز)، شروع، سرآغاز، طلیعه، ظهور، پدیداری، عنفوان، شباب، (خورشید) دمیدن، سپیده زدن، سحر شدن، برآمدن (آفتاب)، تیغ کشیدن (آفتاب)، آغاز شدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، (معمولا 

dawn

dawn broke

<hr> (ادبی) آواز پگاهی پرندگان، سحرخوانی پرندگان

(ادبی) آواز پگاهی پرندگان، سحرخوانی پرندگان

dawn chorus

dawn on

dawn on someone

<hr> معنی : روز، روز روشن، یوم، روشنی روز، خادم روم <hr> معانی دیگر : روزگار، دوره، دوران، عهد، (حرف بزرگ) روز ویژه، هنگام رونق، عنفوان، شباب، دوران عظمت، عمر، زندگانی، شبانه روز (بیست و چهارساعت) (mean solar day هم می گویند)، روز حقوقی (از نیمه شب تا نیمه شب)، روز نجومی (از ظهر به ظهر) (رجوع شود به: sidereal day)

معنی : روز، روز روشن، یوم، روشنی روز، خادم روم معانی دیگر : روزگار، دوره، دوران، عهد، (حرف بزرگ) روز ویژه، هنگام رونق، عنفوان، شباب، دوران عظمت، عمر، زندگانی، شبانه روز (بیست و چهارساعت) (mean solar day هم می گویند)، روز حقوقی (از نیمه شب تا نیمه شب)، روز نجومی (از ظهر به ظهر) (رجوع شود به: sidereal

<hr> دایما، یک روز پس از روز دیگر

دایما، یک روز پس از روز دیگر

day after day

day after day and year after year

day after pill

day after tomorrow

day and date

day and night

day before yesterday

day blindness

day boy

day by day

<hr> (خدمات مهد کودک) کودک داری، (درمان) مراقبت در روز

(خدمات مهد کودک) کودک داری، (درمان) مراقبت در روز

day care

day care center

day care facility

<hr> مگس یک روزه، رجوع شود به: mayfly

مگس یک روزه، رجوع شود به: mayfly

day fly

day home

day hop

<hr> فرصت (ارائه یا دفاع از نظریات خود)

فرصت (ارائه یا دفاع از نظریات خود)

day in court

<hr> day in, day out (در مورد چیزهای ملال آور) هرروزه، یکنواخت

day in, day out (در مورد چیزهای ملال آور) هرروزه، یکنواخت

day in day out

<hr> کارگر روز مزد، کارگر غیرفنی، عمله، فعله، روز کارگر

کارگر روز مزد، کارگر غیرفنی، عمله، فعله، روز کارگر

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی