انگلیسی به انگلیسی

<hr> بطور چاپى، بشکل سرمقاله

بطور چاپى، بشکل سرمقاله

editorially

<hr> معنی : مدیریت، مقام سردبیری <hr> معانی دیگر : مقام سردبیری

معنی : مدیریت، مقام سردبیری معانی دیگر : مقام سردبیری

editorship

editress

edmond

edmond benjamin de rothschild

edmond p biden

edmond rothschild

<hr> شهر ادمونتون (پایتخت ایالت آلبرتا در کانادا)

شهر ادمونتون (پایتخت ایالت آلبرتا در کانادا)

edmonton

edmonton journal

edmund

edmund henry allenby

edmund hillary

edna

edo bakufu

edo period

<hr> (انجیل)، ادوم (برادر یعقوب)

(انجیل)، ادوم (برادر یعقوب)

edom

edom mountains

<hr> (انجیل) از نژاد ادوم (برادر یعقوب)، ساکن کشور کهن ادوم

(انجیل) از نژاد ادوم (برادر یعقوب)، ساکن کشور کهن ادوم

edomite

edonkey

edouard

<hr> مخفف: (کامپیوتر) داده پردازی الکترونیکی

مخفف: (کامپیوتر) داده پردازی الکترونیکی

edson arantes do nascimento

<hr> مخفف: (امریکا) وقت خاوری (که با گرینویچ پنج ساعت فرق دارد)

مخفف: (امریکا) وقت خاوری (که با گرینویچ پنج ساعت فرق دارد)

eduard

eduardo

eduardo camano

eduardo duhalde

<hr> مخفف:، آموزش (و پرورش)

educ

educability

<hr> معنی : تعلیم پذیر، تربیت پذیر <hr> معانی دیگر : آموزش پذیر، تعلیم بردار

معنی : تعلیم پذیر، تربیت پذیر معانی دیگر : آموزش پذیر، تعلیم بردار

educable

<hr> معنی : تربیت کردن، فرهیختن، تعلیم دادن، دانش اموختن <hr> معانی دیگر : (به ویژه از راه کلاس و مدرسه) آموزش دادن، پروراندن، آموزاندن، (سلیقه و بینش و غیره) گسترده کردن، تقویت کردن، منور کردن، آگاهی به دست آوردن، اطلاع کسب کردن، (هزینه ی تحصیل کسی را دادن) به مدرسه فرستادن، خرج تحصیل دادن

معنی : تربیت کردن، فرهیختن، تعلیم دادن، دانش اموختن معانی دیگر : (به ویژه از راه کلاس و مدرسه) آموزش دادن، پروراندن، آموزاندن، (سلیقه و بینش و غیره) گسترده کردن، تقویت کردن، منور کردن، آگاهی به دست آوردن، اطلاع کسب کردن، (هزینه ی تحصیل کسی را دادن) به مدرسه فرستادن، خرج تحصیل دادن

educate

<hr> معنی : تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده <hr> معانی دیگر : آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده

معنی : تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده معانی دیگر : آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده

educated

educated guess

<hr> معنی : معرفت، اموزش، اموزش و پرورش <hr> معانی دیگر : آموزش و پرورش، فرهنگ، معارف، تعلیم و تربیت، تحصیل (تحصیلات)، تربیت، فرهیخت، آموختگی، فضل و کمال، فرهیختگی، بصیرت، (دانش) آموزش و پرورش، معلمی و شاگردی

معنی : معرفت، اموزش، اموزش و پرورش معانی دیگر : آموزش و پرورش، فرهنگ، معارف، تعلیم و تربیت، تحصیل (تحصیلات)، تربیت، فرهیخت، آموختگی، فضل و کمال، فرهیختگی، بصیرت، (دانش) آموزش و پرورش، معلمی و شاگردی

education

education and culture

education and culture enterprises

education center

education corps

education department

education leave

education minister

education officer

education reform

<hr> آموزشی، وابسته به آموزش و پرورش، تعلیمی، تحصیلی، فرهیختانه، آموزنده، معارفی، فرهنگی، وابسته به تعلیم وتربیت

آموزشی، وابسته به آموزش و پرورش، تعلیمی، تحصیلی، فرهیختانه، آموزنده، معارفی، فرهنگی، وابسته به تعلیم وتربیت

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی