انگلیسی به انگلیسی

natural conservator

natural death

natural disaster

natural disasters

natural fabric

natural food

natural forces

natural fruit juice

<hr> گاز طبیعی (که بیشتر آن متان است و از منابع طبیعی و معمولا همراه با نفت به دست می آید)

گاز طبیعی (که بیشتر آن متان است و از منابع طبیعی و معمولا همراه با نفت به دست می آید)

natural gas

natural growth

natural habitat

natural historian

<hr> معنی : تاریخ طبیعی <hr> معانی دیگر : تاریخ طبیعی (بررسی جانورشناسی و گیاه شناسی و کان شناسی و زمین شناسی)، طبیعیات، تاری&nbsp; طبیعی

معنی : تاریخ طبیعی معانی دیگر : تاریخ طبیعی (بررسی جانورشناسی و گیاه شناسی و کان شناسی و زمین شناسی)، طبیعیات، تاری طبیعی

natural history

natural honey

natural increase

natural juice

natural language

natural language processing

<hr> قانون طبیعت، قانون طبیعی (که بر مبنای اخلاقیات و فطرت انسانی است)

قانون طبیعت، قانون طبیعی (که بر مبنای اخلاقیات و فطرت انسانی است)

natural law

natural leadership

<hr> (ریاضی) لگاریتم طبیعی، لگاریتم طبیعی

(ریاضی) لگاریتم طبیعی، لگاریتم طبیعی

natural logarithm

natural medicine

<hr> (ریاضی) عدد طبیعی، عدد صحیح و مثبت، عددطبیعی

(ریاضی) عدد طبیعی، عدد صحیح و مثبت، عددطبیعی

natural number

natural numbers

natural phenomenon

<hr> رجوع شود به: natural science، پزشکی، طبابت، کار کن، مسهل، دارو، درمان

رجوع شود به: natural science، پزشکی، طبابت، کار کن، مسهل، دارو، درمان

natural philosophy

natural resource

<hr> معنی : منابع طبیعی <hr> معانی دیگر : منابع طبیعی (مانند کان ها و جنگل ها و رودها و زمین و غیره)

معنی : منابع طبیعی معانی دیگر : منابع طبیعی (مانند کان ها و جنگل ها و رودها و زمین و غیره)

natural resources

natural right

natural rights

natural rights of man

<hr> دانش طبیعی (جغرافی و گیاه شناسی و زیست شناسی و جانورشناسی و شیمی و فیزیک و زمین شناسی)، (جمع) علوم طبیعی

دانش طبیعی (جغرافی و گیاه شناسی و زیست شناسی و جانورشناسی و شیمی و فیزیک و زمین شناسی)، (جمع) علوم طبیعی

natural science

natural sciences

natural scientist

<hr> (فرگشت داروینی) گزین طبیعی، انتخاب طبیعی، فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت

(فرگشت داروینی) گزین طبیعی، انتخاب طبیعی، فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت

natural selection

natural soap

natural son

natural sweetener

natural talent

natural tendency

natural vinegar

natural voice

natural wonders

naturalis historia

naturalisation

naturalise

naturalised

<hr> معنی : طبیعت گرایی، فلسفه طبیعی، مذهب طبیعی، سبک ناتورالیسم <hr> معانی دیگر : (اندیشه یا عمل) بر پایه ی خواسته ها و غرایز طبیعی، اغنا، (ادبیات و هنر) ناتورالیسم

معنی : طبیعت گرایی، فلسفه طبیعی، مذهب طبیعی، سبک ناتورالیسم معانی دیگر : (اندیشه یا عمل) بر پایه ی خواسته ها و غرایز طبیعی، اغنا، (ادبیات و هنر) ناتورالیسم

واژه های حرف "n" - انگلیسی به انگلیسی