انگلیسی به انگلیسی

tribade

tribadic

<hr> همجنس بازی زنان، طبق زنی

همجنس بازی زنان، طبق زنی

tribadism

<hr> معنی : ایلیاتی، قبیلهای، ایلی، طایفهای، تباری، سبطی <hr> معانی دیگر : عشایری

معنی : ایلیاتی، قبیلهای، ایلی، طایفهای، تباری، سبطی معانی دیگر : عشایری

tribal

<hr> معنی : قبیله گرایی، ایل گرایی، زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیلهای <hr> معانی دیگر : قبیله ی گرایی، عشیره ای

معنی : قبیله گرایی، ایل گرایی، زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیلهای معانی دیگر : قبیله ی گرایی، عشیره ای

tribalism

tribally

triband phone

<hr> تریبازیک (اسیدی که هر مولکول آن دارای سه اتم هیدروژن جابجا شدنی است - تولید کننده ی سه یون هیدروژن در هر مولکول - حاوی سه عدد یا سه گروه اتم بازیک)

تریبازیک (اسیدی که هر مولکول آن دارای سه اتم هیدروژن جابجا شدنی است - تولید کننده ی سه یون هیدروژن در هر مولکول - حاوی سه عدد یا سه گروه اتم بازیک)

tribasic

<hr> معنی : تبار، خیل، قبیله، طایفه، خانواده، عشیره، حی، سبط، ایل، قبایل، ابه <hr> معانی دیگر : تیرگان، تیره، همنیاک، (کمی استهزا آمیز) گروه، دار و دسته، جماعت، (دامداری) دام های هم تبار (از سوی مادر)، درجمع قبایل

معنی : تبار، خیل، قبیله، طایفه، خانواده، عشیره، حی، سبط، ایل، قبایل، ابه معانی دیگر : تیرگان، تیره، همنیاک، (کمی استهزا آمیز) گروه، دار و دسته، جماعت، (دامداری) دام های هم تبار (از سوی مادر)، درجمع قبایل

tribe

tribe of gad

tribe of judea

<hr> معنی : عضو قبیله یا طایفه، ایلیاتی، هم قبیله <hr> معانی دیگر : عضو قبیله، قبیله نشین

معنی : عضو قبیله یا طایفه، ایلیاتی، هم قبیله معانی دیگر : عضو قبیله، قبیله نشین

tribesman

tribeswoman

<hr> برق مالشی، برق اصطکاکی (یا کهربایی)، ایجاد برق در اثر اصطکاک

برق مالشی، برق اصطکاکی (یا کهربایی)، ایجاد برق در اثر اصطکاک

triboelectricity

<hr> (به ویژه در سطح مواد بلورین) رخش مالشی، درخشش مالشی

(به ویژه در سطح مواد بلورین) رخش مالشی، درخشش مالشی

triboluminescence

<hr> (برومین bromine ناشی از الکل اتیل به فرمول cbr3ch2oh) تری برومتانول

(برومین bromine ناشی از الکل اتیل به فرمول cbr3ch2oh) تری برومتانول

tribromoethanol

<hr> معنی : رنج، عذاب، محنت، اختلال، ازمایش سخت <hr> معانی دیگر : الم

معنی : رنج، عذاب، محنت، اختلال، ازمایش سخت معانی دیگر : الم

tribulation

<hr> معنی : محکمه، دادگاه محکمه، دیوان محاکمات <hr> معانی دیگر : (مجازی) قضاوت، داوری، (دادگاه) مسند قضاوت، جایگاه قاضی، دیوان دادرسی، هیئت داوری

معنی : محکمه، دادگاه محکمه، دیوان محاکمات معانی دیگر : (مجازی) قضاوت، داوری، (دادگاه) مسند قضاوت، جایگاه قاضی، دیوان دادرسی، هیئت داوری

tribunal

<hr> (روم باستان) مقام یا حوزه ی اختیارات قاضی یا امین صلح، مقام یامسند قضاوت

(روم باستان) مقام یا حوزه ی اختیارات قاضی یا امین صلح، مقام یامسند قضاوت

tribunate

<hr> معنی : تریبون، منبر، حامی ملت، سکوب سخنرانی، کرسی یامیز خطابه <hr> معانی دیگر : (روم باستان) قاضی، امین صلح، سکوی خطابه، میز خطابه (بیشتر می گویند: lectern)

معنی : تریبون، منبر، حامی ملت، سکوب سخنرانی، کرسی یامیز خطابه معانی دیگر : (روم باستان) قاضی، امین صلح، سکوی خطابه، میز خطابه (بیشتر می گویند: lectern)

tribune

tribuneship

<hr> معنی : شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع <hr> معانی دیگر : جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل

معنی : شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع معانی دیگر : جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل

tributary

<hr> معنی : خراج، احترام، تکریم، باج <hr> معانی دیگر : سپاس، قدردانی، بزرگداشت، سپاسگزاری، ساو، گزیت، جزیه، (فئودالیسم) مالیات رعیت به خان یا ارباب کل، به زور ستانی، باج سبیل، پول زور، ستایش

معنی : خراج، احترام، تکریم، باج معانی دیگر : سپاس، قدردانی، بزرگداشت، سپاسگزاری، ساو، گزیت، جزیه، (فئودالیسم) مالیات رعیت به خان یا ارباب کل، به زور ستانی، باج سبیل، پول زور، ستایش

tribute

<hr> (دارای سه گروه کربوکسیل carboxyl در هر مولکول) تری کربوکسیلیک

(دارای سه گروه کربوکسیل carboxyl در هر مولکول) تری کربوکسیلیک

tricarboxylic

tricarboxylic acid cycle

<hr> معنی : دم، لحظه، با طناب بستن، کشیدن یا بستن <hr> معانی دیگر : آن

معنی : دم، لحظه، با طناب بستن، کشیدن یا بستن معانی دیگر : آن

trice

<hr> هر سه قرن یک بار، هر سیصد سال یک بار، سیصد ساله، به طول سیصد سال، سه سده ای، سه قرنی، هر سیصد سال یک بار سیصد ساله

هر سه قرن یک بار، هر سیصد سال یک بار، سیصد ساله، به طول سیصد سال، سه سده ای، سه قرنی، هر سیصد سال یک بار سیصد ساله

tricentennial

<hr> معنی : ماهیچه سه سر <hr> معانی دیگر : (عضله) سه سر

معنی : ماهیچه سه سر معانی دیگر : (عضله) سه سر

triceps

<hr> (دیرین شناسی) دایناسور سه شاخ (راستـه ی ornithischia - متعلق به دوران کرتاسه)

(دیرین شناسی) دایناسور سه شاخ (راستـه ی ornithischia - متعلق به دوران کرتاسه)

triceratops

<hr> (چشم پزشکی) برگشتگی مژه ها به درون چشم، مژه برگشتگی

(چشم پزشکی) برگشتگی مژه ها به درون چشم، مژه برگشتگی

trichiasis

<hr> کرم تریشین (trichinella spiralis که موجب بیماری می شود)، کرم گوشت خوک، تریشین

کرم تریشین (trichinella spiralis که موجب بیماری می شود)، کرم گوشت خوک، تریشین

trichina

trichinelliasis

trichiniasis

trichinise

trichinization

<hr> دچار کرم تریشین کردن، با کرم گوشت خوک الوده شدن

دچار کرم تریشین کردن، با کرم گوشت خوک الوده شدن

trichinize

<hr> (پزشکی) تریشین زدگی (دچار شدن دستگاه گوارش یا عضلات به کرم تریشین که در اثر خوردن گوشت خوک نیمه پخته ایجاد می شود)، طب الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک

(پزشکی) تریشین زدگی (دچار شدن دستگاه گوارش یا عضلات به کرم تریشین که در اثر خوردن گوشت خوک نیمه پخته ایجاد می شود)، طب الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک

trichinosis

<hr> آلوده به تریشین، تریشین زده، دچار تریشین زدگی، مربوط به کرم انگل گوشت خوک

آلوده به تریشین، تریشین زده، دچار تریشین زدگی، مربوط به کرم انگل گوشت خوک

trichinous

trichion

trichlorethylene

<hr> (کلرید دارای سه اتم کلرین در هر مولکول) تری کلرید

(کلرید دارای سه اتم کلرین در هر مولکول) تری کلرید

trichloride

<hr> (آبگونه ی زهرین به فرمول ccl2:chcl) تری کلرواتیلن

(آبگونه ی زهرین به فرمول ccl2:chcl) تری کلرواتیلن

trichloroethylene

trichloromethane

trichobezoar

<hr> (در برخی تک یاخته ای ها) تار کیسه

(در برخی تک یاخته ای ها) تار کیسه

trichocyst

<hr> موی سان، تار مانند، تار سان، مویین، شبیه موی

موی سان، تار مانند، تار سان، مویین، شبیه موی

trichoid

<hr> (بخشی از پزشکی که با موی سر و بیماری های مو سر و کار دارد) مو شناسی، موشناسی

(بخشی از پزشکی که با موی سر و بیماری های مو سر و کار دارد) مو شناسی، موشناسی

trichology

<hr> معنی : مویچه، مویک، کرک گیاهی <hr> معانی دیگر : (گیاه) خار، کرک، تار، تیغ، (هر چیز که از سطح برگ یا ساقه بیرون بیاید) برون رستگی، تارچه، تریکوم، trichomic کرک گیاهی

معنی : مویچه، مویک، کرک گیاهی معانی دیگر : (گیاه) خار، کرک، تار، تیغ، (هر چیز که از سطح برگ یا ساقه بیرون بیاید) برون رستگی، تارچه، تریکوم، trichomic کرک گیاهی

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی