<hr> برابر پارسی : پاک کردن، بیرون کردن

برابر پارسی : پاک کردن، بیرون کردن

ازاله کردن

ازام

ازانه

ازاهیر

ازاهیق

ازای

ازب

ازب العقبه

<hr> مترادف ازباب : ازجهت، ازحیث، ازنظر، بابت، راجع، من باب <hr> برابر پارسی : برای نمونه | از در

مترادف ازباب : ازجهت، ازحیث، ازنظر، بابت، راجع، من باب برابر پارسی : برای نمونه | از در

ازباب

ازباد

ازبد

ازبه

ازبک

ازبک خان

ازبکستان

ازبکی

ازبکیه

ازت

ازتات

ازتیک

ازج

ازجر

ازجه

ازجو

ازجی

ازحال

ازحام

<hr> مترادف ازخ : ( آزخ ) بالو، زگیل

مترادف ازخ : ( آزخ ) بالو، زگیل

ازخ

ازد

ازد اب

ازد ام

ازد ان

ازدار

<hr> مترادف ازدحام : اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه <hr> متضاد ازدحام : خلوت <hr> برابر پارسی : انبوه، انبوهی، هنگامه

مترادف ازدحام : اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه متضاد ازدحام : خلوت برابر پارسی : انبوه، انبوهی، هنگامه

ازدحام

ازدحام تردد

ازدحام پرهیزی

ازدر

ازدریه

ازدست پزا

ازدف

ازدمال

ازدن

ازده

ازدهار

ازدو

<hr> مترادف ازدواج : پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، مزاوجت، مواصلت، نکاح، وصلت <hr> متضاد ازدواج : طلاق <hr> برابر پارسی : پیوند زناشویی، زناشویی، همسرگیری

مترادف ازدواج : پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، مزاوجت، مواصلت، نکاح، وصلت متضاد ازدواج : طلاق برابر پارسی : پیوند زناشویی، زناشویی، همسرگیری

ازدواج

ازدواج هراسی

ازدواج گروهی

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی