صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "ب" - فرهنگ فارسی
باز سپردن
باز سپهر
باز شدن
باز شکستن
باز شکفتن
باز طلبیدن
باز فرستادن
باز فرمودن
باز فروختن
باز قلعه
باز نشانده
باز نشین
باز نمودن
باز نوشتن
باز نگریدن
باز نگریستن
باز پاشیدن
باز پذیرفتن
باز پراندن
باز پرداختن
باز پرسیدن
باز پوشانیدن
باز پوشیدن
باز پیوستن
باز کاونده
باز کردن
باز کرده
باز کشتن
باز گذاردن
باز گذاشته
باز گرفتن
باز گرفتگی
باز گسستن
باز گشودن
باز گفتن
باز گو کردن
باز گونه
باز یافتن
بازآب رسانی
بازآبدار شدن
بازآبدار کردن
بازآبدارشده
بازآرایی فامینه
بازآماد
بازآموزی
بازآموزی مهارت
بازآوایش
بازآوردن
بیشتر