صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی
خون افشان
خون افشاندن
خون افشانی
خون الود
خون الود کردن
خون الوده
خون الوده شدن
خون الودگی
خون امدن
خون انداختن
خون اندوده
خون انگور
خون ایستان
خون ایستی
خون بابا
خون بار
خون باریدن
خون باطل شدن
خون بالا اوردن
خون بر
خون برخاستن
خون بست
خون بست کردن
خون بستن
خون بسته
خون بط
خون بند
خون بندی
خون بها
خون بهر
خون بکارت
خون بینی شدن
خون تاک
خون تراویدن
خون جام
خون جبال
خون جهان
خون جوش زدن
خون جَنبی
خون جگر
خون جگر خوردن
خون جگری
خون حلال
خون حیض
خون حیوان
خون خام
خون خدا
خون خرابه
بیشتر