صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "د" - فرهنگ فارسی
دره گرم
دره گرم پائین
دره گرگ
دره گز
دره گزان پائین
دره یاب
دره یادگار
دره یاس
درهای جداساز سکو
درهم
درهم افتادن
درهم افزار
درهم افکندن
درهم امیخته
درهم برهم
درهم بستن
درهم تافتگی کوانتومی
درهم جوش
درهم رشدی بلوری
درهم رفتن
درهم رفتگی دندانه ها
درهم رفتگی نوار
درهم زدن
درهم سوزانی
درهم شدن
درهم شدگی
درهم شکستن
درهم فتادن
درهم فشردن
درهم فکندن
درهم نشستن
درهم پیوستن
درهم پیوسته
درهم پیوستگی
درهم پیچیدن
درهم کردن
درهم کشیدن
درهم کشیده
درهم کشیدگی
درهم گردیدن
درهمه
درهمی
درو
درو زن
درو ـ ردیف کن
درو فرامان
درو لایوم
درو کردن
بیشتر