صبح فام

صبح فش

صبح لقا

صبح لوا

صبح محشر

صبح ملمعنقاب

صبح نخست

صبح نخستین

صبح نشینان

صبح نمایی

صبح وش

صبح پسین

صبح پیشانی

صبح چهر

صبح چهره

صبح چیده

صبح چین

صبح کردن

صبح یکم

صبحان

<hr> برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

صبحانه

صبحانه خوردن

صبحانۀ بوفه

صبحانۀ مخصوص

صبحانۀ معمولی

صبحانۀ کامل

<hr> مترادف صبحدم : بامداد، پگاه، سحر، صبح <hr> متضاد صبحدم : شامگاه، شامگهان <hr> برابر پارسی : سپیده دم، بامداد

مترادف صبحدم : بامداد، پگاه، سحر، صبح متضاد صبحدم : شامگاه، شامگهان برابر پارسی : سپیده دم، بامداد

صبحدم

صبحدم اسا

صبحه

صبحک الله

<hr> مترادف صبحگاه : بامداد، بامدادان، سحر، سپیده دم، صبحگاهان، فجر، فلق <hr> متضاد صبحگاه : شامگاه

مترادف صبحگاه : بامداد، بامدادان، سحر، سپیده دم، صبحگاهان، فجر، فلق متضاد صبحگاه : شامگاه

صبحگاه

صبحگاهان

صبحگاهی

صبحگه

صبحی

صبحی افندی

صبحی ساوجی

صبحی پاشا

صبخه

<hr> مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه <hr> متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری <hr> برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

صبر

صبر اوردن

صبر حقیقی

صبر داشتن

صبر دوست

صبر زرد

صبر سنج

<hr> برابر پارسی : شکیبایی، بردباری کردن، بردباری | بردباری، بردباری کردن، شکیبایی

برابر پارسی : شکیبایی، بردباری کردن، بردباری | بردباری، بردباری کردن، شکیبایی

صبر کردن

صبر گزیدن

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ص" - فرهنگ فارسی