عقابین

<hr> مترادف عقار : آب وزمین، املاک، سزا، کالا، متاع

مترادف عقار : آب وزمین، املاک، سزا، کالا، متاع

عقار

عقار ادم

عقار کوهان

عقارات

عقارب

عقاص

عقاقیر

عقال

<hr> برابر پارسی : باورها

عقاید

<hr> مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل <hr> متضاد عقب : پیش <hr> برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل متضاد عقب : پیش برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

عقب

<hr> برابر پارسی : دیر کرد

عقب افتادن

<hr> مترادف عقب افتاده : توسعه نیافته، معوق، منگول، ناقص الخلقه <hr> متضاد عقب افتاده : پیشرفته

مترادف عقب افتاده : توسعه نیافته، معوق، منگول، ناقص الخلقه متضاد عقب افتاده : پیشرفته

عقب افتاده

عقب افتادگی

<hr> برابر پارسی : پس انداختن

برابر پارسی : پس انداختن

عقب انداختن

عقب باز

عقب رفتن

عقب رَوی 1

عقب رَوی 2

<hr> برابر پارسی : پس زدن

عقب زدن

<hr> برابر پارسی : باز ماندن، واماندن

برابر پارسی : باز ماندن، واماندن

عقب ماندن

<hr> برابر پارسی : واپس مانده

برابر پارسی : واپس مانده

عقب مانده

<hr> برابر پارسی : واپس ماندگی

برابر پارسی : واپس ماندگی

عقب ماندگی

عقب ماندگی ذهنی

عقب ماندگی ذهنی خفیف

عقب ماندگی ذهنی شدید

عقب ماندگی ذهنی عمیق

عقب ماندگی ذهنی متوسط

عقب ماندگی ذهنی نامعین

عقب ماندگی رشد زهدانی

عقب نشستن

<hr> مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت <hr> متضاد عقب نشینی : پیشروی <hr> برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت متضاد عقب نشینی : پیشروی برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

عقب نشینی

عقب نشینی آب خاکی

عقب نشینی هوایی

عقب کشتی

عقب کشیدن

<hr> برابر پارسی : پسگرد

عقب گرد

عقبات

عقبدار

<hr> مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

عقبه

<hr> مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت <hr> متضاد عقبی : دنیا <hr> برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت متضاد عقبی : دنیا برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

عقبی

<hr> مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند <hr> برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

واژه های حرف "ع" - فرهنگ فارسی