فن و فن

فن و فن کردن

فن ورز

فن ورز بافت شناسی

فن ورز دندان سازی

فن ورز گواهینامه دار

فنئل

<hr> مترادف فنا : انهدام، زوال، عدم، مردن، مرگ، موت، نابودی، نیستی، هلاک <hr> متضاد فنا : بقا، هستی <hr> برابر پارسی : نیستی، نابودی

مترادف فنا : انهدام، زوال، عدم، مردن، مرگ، موت، نابودی، نیستی، هلاک متضاد فنا : بقا، هستی برابر پارسی : نیستی، نابودی

فنا

فنا شدن

<hr> مترادف فنا ناپذیر : ابدی، ازلی، باقی، جاودان، جاوید، سرمدی، لایموت، موبد، مخلد <hr> متضاد فنا ناپذیر : فناپذیر <hr> برابر پارسی : پاینده، جاویدان، پایدار

مترادف فنا ناپذیر : ابدی، ازلی، باقی، جاودان، جاوید، سرمدی، لایموت، موبد، مخلد متضاد فنا ناپذیر : فناپذیر برابر پارسی : پاینده، جاویدان، پایدار

فنا ناپذیر

فنا کردن

فنا گردیدن

فنائق

فنائی

فناتیسم

<hr> مترادف فناتیک : تعصبی، متعصب <hr> برابر پارسی : دین نموداری

مترادف فناتیک : تعصبی، متعصب برابر پارسی : دین نموداری

فناتیک

فناخر

فناخره

فناخسرو

فنادق

فنادید

فنادیق

فنار

فناروز

فناستین

فناسیون

فناطیس

فناطیلوس

فنافسالون

فنان

فناه

<hr> برابر پارسی : نیست شو، مردنی، نیست شونده

برابر پارسی : نیست شو، مردنی، نیست شونده

فناپذیر

فناکت

فناکده

فنتق

فنج

فنج پوش

فنجا

فنجاب

فنجار

<hr> برابر پارسی : پنگان، جام

برابر پارسی : پنگان، جام

فنجان

فنجانه

فنجانک 1

فنجانک 2

فنجانکی

فنجر

فنجردیون

فنجره

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ف" - فرهنگ فارسی