مراغه

مراغه زدن

مراغه زن

مراغه شهر

مراغه شهرستان

مراغه کردن

مراغه گر

مراغی

مرافعات

<hr> مترادف مرافعه : داوری، شکایت، جدال، دعوا، ستیزه، کشمکش، منازعه، نزاع، بزن بزن <hr> متضاد مرافعه : مصالحه <hr> برابر پارسی : ستیز، کشمکش، زد و خورد

مترادف مرافعه : داوری، شکایت، جدال، دعوا، ستیزه، کشمکش، منازعه، نزاع، بزن بزن متضاد مرافعه : مصالحه برابر پارسی : ستیز، کشمکش، زد و خورد

مرافعه

مرافعه بردن

<hr> مترادف مرافعه داشتن : درگیری داشتن، اختلاف داشتن، کشمکش داشتن، دشمنی داشتن

مترادف مرافعه داشتن : درگیری داشتن، اختلاف داشتن، کشمکش داشتن، دشمنی داشتن

مرافعه داشتن

مرافعه نهادن

<hr> مترادف مرافعه کردن : دعوا کردن، مشاجره کردن، کشمکش داشتن، شکایت کردن، دادخواهی کردن

مترادف مرافعه کردن : دعوا کردن، مشاجره کردن، کشمکش داشتن، شکایت کردن، دادخواهی کردن

مرافعه کردن

<hr> مترادف مرافق : آرنج ها، مرفق ها

مترادف مرافق : آرنج ها، مرفق ها

مرافق

<hr> مترادف مرافقت : تفاهم، دوستی، رفاقت، نرمخویی، همراهی، یکرنگی <hr> برابر پارسی : دوستی، مهربانی، همدلی

مترادف مرافقت : تفاهم، دوستی، رفاقت، نرمخویی، همراهی، یکرنگی برابر پارسی : دوستی، مهربانی، همدلی

مرافقت

مراق

<hr> مترادف مراقب : پاسدار، حارس، دیده بان، دیده ور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان، آگاه، گوش بزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر، رقیب <hr> برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیده بان

مترادف مراقب : پاسدار، حارس، دیده بان، دیده ور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان، آگاه، گوش بزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر، رقیب برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیده بان

مراقب

مراقب پرواز

<hr> مترادف مراقبت : پاس، ترصد، ترقب، توجه، تیمارداشت، حفاظت، دقت، دیده بانی، رعایت، محارست، مراعات، مواظبت، ناظری، نظارت، نگاهبانی، نگهداری، نیوشه، نگهبانی کردن، مواظبت کردن <hr> برابر پارسی : دیده بانی، نگهبانی، فرابینی، تیمار، نگهداری

مترادف مراقبت : پاس، ترصد، ترقب، توجه، تیمارداشت، حفاظت، دقت، دیده بانی، رعایت، محارست، مراعات، مواظبت، ناظری، نظارت، نگاهبانی، نگهداری، نیوشه، نگهبانی کردن، مواظبت کردن برابر پارسی : دیده بانی، نگهبانی، فرابینی، تیمار، نگهداری

مراقبت

مراقبت 1

مراقبت 2

مراقبت با دیده وری

مراقبت بیمارمحور

مراقبت تغذیه ای

مراقبت تقرب

مراقبت دارویی

مراقبت درون اجتماعی

مراقبت رزمی

مراقبت سالمندان

مراقبت غذادهی لوله ای

مراقبت فردی

مراقبت مردم محور

مراقبت نامحسوس

مراقبت های بستری

مراقبت های بلندمدت

مراقبت های بهداشتی همه جاگاه

مراقبت های سرپایی

مراقبت های سلامت

مراقبت های سلامت در منزل

مراقبت های پیشاتولدی

مراقبت پرواز

مراقبت پزشکی

<hr> مترادف مراقبت کردن : مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

مترادف مراقبت کردن : مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی