<hr> مترادف نفع طلبی : سودپرستی، نفع جویی، نفع طلبی

مترادف نفع طلبی : سودپرستی، نفع جویی، نفع طلبی

نفع طلبی

<hr> برابر پارسی : سودجوی

نفع پرست

نفع پرستی

نفع کردن

نفع گرفتن

نفعه

نفغ

نفق

نفقات

<hr> مترادف نفقه : خرج، گذران، مخارج، معاش، هزینه، انفاق <hr> برابر پارسی : توشه، هزینه زندگی، گذرانه

مترادف نفقه : خرج، گذران، مخارج، معاش، هزینه، انفاق برابر پارسی : توشه، هزینه زندگی، گذرانه

نفقه

نفقه خوار

نفقه دادن

نفقه کردن

نفل

<hr> مترادف نفله : تباه، تلف، نابود، نیست، ضعیف، مردنی

مترادف نفله : تباه، تلف، نابود، نیست، ضعیف، مردنی

نفله

نفله شدن

نفله کردن

نفه

<hr> مترادف نفهم : احمق، بی خرد، بی شعور، بی عقل، نادان، یابو <hr> متضاد نفهم : فهیم

مترادف نفهم : احمق، بی خرد، بی شعور، بی عقل، نادان، یابو متضاد نفهم : فهیم

نفهم

نفهمی

نفهمیده

نفو

نفوخ

<hr> مترادف نفوذ : رخنه، رسوخ، سرایت، تاثیر، نفاذ، اعتبار، توانایی، قدرت <hr> برابر پارسی : رخنه، راه یابی، فرو روی، راه یابی، رهیافت، فروروی

مترادف نفوذ : رخنه، رسوخ، سرایت، تاثیر، نفاذ، اعتبار، توانایی، قدرت برابر پارسی : رخنه، راه یابی، فرو روی، راه یابی، رهیافت، فروروی

نفوذ

نفوذ 1

نفوذ 2

نفوذ 3

نفوذ اضافی

نفوذ جوش

نفوذ داشتن

نفوذ در اتصال

نفوذ در ریشه

نفوذ ناقص

نفوذ ناپذیر

نفوذ ناپذیری

نفوذ پذیر

نفوذ پذیری

<hr> برابر پارسی : سوراخ کردن، رخنه کردن

برابر پارسی : سوراخ کردن، رخنه کردن

نفوذ کردن

نفوذسنج

نفوذسنجی

نفوذپذیری الکتریکی

نفوذی

<hr> مترادف نفور : بیزار، رمنده، فراری، گریزان، متنفر، نفرت انگیز

مترادف نفور : بیزار، رمنده، فراری، گریزان، متنفر، نفرت انگیز

نفور

نفوز

<hr> مترادف نفوس : اهالی، جمعیت، سکنه، اشخاص، مردم، ازدحام، حدس، فال، فرض <hr> برابر پارسی : ها مردم، دل

مترادف نفوس : اهالی، جمعیت، سکنه، اشخاص، مردم، ازدحام، حدس، فال، فرض برابر پارسی : ها مردم، دل

نفوس

نفوس زدن

نفوض

<hr> مترادف نفی : انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ، منع، نهی، تبعید، طرد <hr> متضاد نفی : اثبات <hr> برابر پارسی : راندن، دورکردن، بیرون کردن

مترادف نفی : انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ، منع، نهی، تبعید، طرد متضاد نفی : اثبات برابر پارسی : راندن، دورکردن، بیرون کردن

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی