نفی کردن

نفیا

<hr> مترادف نفیر : بوق، صور، کرنا، آواز، فریاد

مترادف نفیر : بوق، صور، کرنا، آواز، فریاد

نفیر

نفیر اوردن

نفیر زن

نفیر شدن

نفیر کردن

نفیر کنان

نفیرنامه

<hr> مترادف نفیس : ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، اعلا، عالی، لوکس، ممتاز، آنتیک، عتیقه <hr> برابر پارسی : گرانبها، گرانمایه، ارزنده، باارزش

مترادف نفیس : ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، اعلا، عالی، لوکس، ممتاز، آنتیک، عتیقه برابر پارسی : گرانبها، گرانمایه، ارزنده، باارزش

نفیس

نفیس بن عوض

نفیسه

نفیسی

نفیسی کاشانی

نفیص

<hr> مترادف نق : غر، غرغر، غرولند، لندش، نق نق

مترادف نق : غر، غرغر، غرولند، لندش، نق نق

نق

نق زدن

نق نق

نق نق زد

نق نق کردن

نق نقو

نق نقی

نقا

نقااباد

<hr> مترادف نقاب : برقع، پیچه، حجاب، روبنده، روبند، غاشیه، مقصوره، مقنعه، ماسک <hr> برابر پارسی : پیچه، روبنده، رخ پوشه

مترادف نقاب : برقع، پیچه، حجاب، روبنده، روبند، غاشیه، مقصوره، مقنعه، ماسک برابر پارسی : پیچه، روبنده، رخ پوشه

نقاب

نقاب انداختن

نقاب برافکندن

نقاب برانداختن

نقاب بربستن

نقاب برداشتن

نقاب برکشیدن

نقاب برگرفتن

نقاب بستن

نقاب خضرا

نقاب زدن

نقاب نیلی

نقاب پرداز

نقاب پوش

نقاب پوشیدن

نقاب چراغ جلو

نقاب کشیدن

نقاب گشادن

<hr> مترادف نقابت : آقایی، خواجگی، ریاست، سروری

مترادف نقابت : آقایی، خواجگی، ریاست، سروری

نقابت

<hr> مترادف نقابدار : ماسکدار، پوشیده روی، محجوب، مستور

مترادف نقابدار : ماسکدار، پوشیده روی، محجوب، مستور

نقابدار

نقابی

<hr> مترادف نقاد : صراف، منتقد <hr> برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

مترادف نقاد : صراف، منتقد برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

نقاد

نقاده

<hr> مترادف نقادی : ایرادگیری، تنقید، خرده بینی، خرده گیری

مترادف نقادی : ایرادگیری، تنقید، خرده بینی، خرده گیری

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی