فرهنگ فارسی

نقره الات

نقره اندود

نقره اندودن

نقره اندوده

نقره اگین

<hr> برابر پارسی : سیمین

نقره ای

نقره خنگ

نقره داغ

نقره داغ کردن

نقره ده

نقره ساز

نقره سای

نقره سنج

نقره سنجی

نقره فام

نقره پا

نقره پای

نقره پوش

نقره کار

نقره کاری

نقره کوب

نقره کوب کردن

نقره کوبی

نقره کوفت

نقره گر

<hr> مترادف نقره گون : سپیدرنگ، سپیدفام، سپیدگونه، نقره فام

مترادف نقره گون : سپیدرنگ، سپیدفام، سپیدگونه، نقره فام

نقره گون

نقره یی

نقریس

نقز

نقس

<hr> مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه <hr> برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

نقش

نقش 1

نقش 2

نقش آگهی

نقش اباد

نقش اجتماعی

نقش اسلیمی

نقش اصلی

نقش افتادن

نقش افکندن

نقش الحجر

نقش امدن

نقش انداختن

نقش انگیختن

نقش اوردن

نقش باختن

نقش باز

نقش بازمالیدن

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی