کازیمیر سکی

کازیمیر پریه

<hr> مترادف کازینو : قمارخانه

مترادف کازینو : قمارخانه

کازینو

کازیه

<hr> مترادف کاس : کوس، نقاره، فرورفته، مقعر، پیاله، جام، کاسه، گارسه، خوک، تیره، کبود

مترادف کاس : کوس، نقاره، فرورفته، مقعر، پیاله، جام، کاسه، گارسه، خوک، تیره، کبود

کاس

کاس اب

کاس احمدان

کاس سار

کاس ساندر

کاس ساندروس

کاس سانو دادا

کاس سانی بگونس

کاس سانیاک

کاس سل

کاس سن

کاس سو

کاس پریوس

کاس کردن

کاسات

کاسان

کاساندر

<hr> مترادف کاسب : بازاری، بازرگان، پیشه ور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معامله گر، حسابگر <hr> برابر پارسی : سوداگر، پیشه ور، فروشنده

مترادف کاسب : بازاری، بازرگان، پیشه ور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معامله گر، حسابگر برابر پارسی : سوداگر، پیشه ور، فروشنده

کاسب

کاسب محله

<hr> مترادف کاسب کار : سوداگر، کاسب، معامله گر، حسابگر

مترادف کاسب کار : سوداگر، کاسب، معامله گر، حسابگر

کاسب کار

کاسبرگ

کاسبرگ دار

کاسبی

<hr> مترادف کاست : کاهش، کمی، نقصان، طبقه | نوار <hr> متضاد کاست : افزایش

مترادف کاست : کاهش، کمی، نقصان، طبقه | نوار متضاد کاست : افزایش

کاست

کاست و فزود

کاست کار

کاست گرفتن

کاستابال

کاستان

کاستر

کاستمان

کاستمانی

کاستن

کاستنی

کاسته

کاسته شدن

<hr> مترادف کاستی : کاهش، کمی، منقصت، نقص، نقصان، نقیصه <hr> متضاد کاستی : فزونی، کمال

مترادف کاستی : کاهش، کمی، منقصت، نقص، نقصان، نقیصه متضاد کاستی : فزونی، کمال

واژه های حرف "ک" - فرهنگ فارسی