دیکشنری تخصصی

adrastea

<hr> (فیزیولوژی) آدرنالین (نام بازرگانی اپی نفرین - adrenaline هم می نویسند) <hr> adrenalin(e) روانشناسى : ادرنالین

(فیزیولوژی) آدرنالین (نام بازرگانی اپی نفرین - adrenaline هم می نویسند) adrenalin(e) روانشناسى : ادرنالین

adrenalin

<hr> (فیزیولوژی)، موجب ترشح آدرنالین (اپی نفرین)، فعال شونده بوسیله ء ادرنالین یا ماده ای نظیر ان، شبیه ادرنالین

(فیزیولوژی)، موجب ترشح آدرنالین (اپی نفرین)، فعال شونده بوسیله ء ادرنالین یا ماده ای نظیر ان، شبیه ادرنالین

adrenergic

adret

<hr> معنی : شناور، سر گردان، اواره، بدون هدف، دستخوش طوفان، غوطهور <hr> معانی دیگر : زبردست، تردست، سبکدست، ماهر، بی هدف، (در مورد کشتی یا قایق) شناور (بدون لنگر و ناخدا)، غوطه ور روی اب

معنی : شناور، سر گردان، اواره، بدون هدف، دستخوش طوفان، غوطهور معانی دیگر : زبردست، تردست، سبکدست، ماهر، بی هدف، (در مورد کشتی یا قایق) شناور (بدون لنگر و ناخدا)، غوطه ور روی اب

adrift

adsl

<hr> معنی : جذب سطحی کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد گاز و مایعات و مواد حل شده) به صورت لایه ی نازکی در روی جسم جامد جمع شدن، رونشین شدن، روچگالیدن، روچگال شدن، برکشیدن

معنی : جذب سطحی کردن معانی دیگر : (در مورد گاز و مایعات و مواد حل شده) به صورت لایه ی نازکی در روی جسم جامد جمع شدن، رونشین شدن، روچگالیدن، روچگال شدن، برکشیدن

adsorb

<hr> معنی : مادهء جذب شده <hr> معانی دیگر : رونشین، روچگالیده، روچگال شده، برکشنده

معنی : مادهء جذب شده معانی دیگر : رونشین، روچگالیده، روچگال شده، برکشنده

adsorbate

adsorbed gas

adsorbed water

adsorben

<hr> معنی : جاذب، گیرا <hr> معانی دیگر : رونشین شونده، رونشینگر، روچگالگر، برکشنده

معنی : جاذب، گیرا معانی دیگر : رونشین شونده، رونشینگر، روچگالگر، برکشنده

adsorbent

adsorbent chromatography

adsorbtion

adsorbtion complwx

<hr> معنی : جذب سطحی، براشام، براشامش، رو نشینی <hr> معانی دیگر : روچگالی، روچگال شدگی، جمع شدن ملکول های گازها و مایعات بر سطح آب یا جسم جامد، برکشندگی، انقبا­ گازهاو مایعات روی سطوح سخت و جامد

معنی : جذب سطحی، براشام، براشامش، رو نشینی معانی دیگر : روچگالی، روچگال شدگی، جمع شدن ملکول های گازها و مایعات بر سطح آب یا جسم جامد، برکشندگی، انقبا­ گازهاو مایعات روی سطوح سخت و جامد

adsorption

adsorption bleaching

adsorption chromatography

adsorption colloid

adsorption complex

adsorption factor

adsorption isotherm

adsorption loss

adsorption method

adsorption of dye

adsorption treatment adsorption treating

adsorption water

adsorptive

adular

<hr> (سنگ شناسی) سنگ ادولر (که شفاف و نورگذر بوده و نوعی سنگ ارتوکلاز محسوب می شود)

(سنگ شناسی) سنگ ادولر (که شفاف و نورگذر بوده و نوعی سنگ ارتوکلاز محسوب می شود)

adularia

<hr> معنی : بزرگسال، بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار <hr> معانی دیگر : وابسته به بزرگسالان، به سن قانونی رسیده، گیاه یا حیوانی که به کمال رسیده است، گیاه یا حیوان بزرگسال (بالغ)

معنی : بزرگسال، بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار معانی دیگر : وابسته به بزرگسالان، به سن قانونی رسیده، گیاه یا حیوانی که به کمال رسیده است، گیاه یا حیوان بزرگسال (بالغ)

adult

adult soil

adult stage

<hr> روانشناسى : بزرگسالى

adulthood

aduste

<hr> معنی : پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن <hr> معانی دیگر : پیشروی کردن، پیشرفت کردن، ارائه دادن، (تاریخ یا وقت چیزی را) جلو آوردن، جلو انداختن، (قیمت را) بالا بردن، بالا رفتن، پول پیشکی، وام، جلو روی، پیش روند، ترفیع یافتن یا دادن، مهم کردن یا شدن، قبل از موعد پرداخت کردن، پیشکی دادن، پیشنهاد کردن، طرح کردن، adj : از پیش فرستاده شده، قبلا تهیه شده، قبلاتجهیز شده

معنی : پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن معانی دیگر : پیشروی کردن، پیشرفت کردن، ارائه دادن، (تاریخ یا وقت چیزی را) جلو آوردن، جلو انداختن، (قی

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی