دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، قبلا تهیه شده، قبلا تجهیز شده، پیش افتاده، جلوافتاده <hr> معانی دیگر : جلو، سالخورده، پیر، عالیه، گران، گزاف

معنی : پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، قبلا تهیه شده، قبلا تجهیز شده، پیش افتاده، جلوافتاده معانی دیگر : جلو، سالخورده، پیر، عالیه، گران، گزاف

advanced

advanced analysis

advanced base camp a b c

advanced basic

advanced calculus

advanced communication technologies and service

advanced composite

advanced gate

advanced genus

advanced integrated landing system

advanced intellignet network

advanced low power schottky

advanced manufacturing system

advanced product quality planning

advanced regional prediction system

advanced research projects agency

advanced self protection jammer

advanced waste treatment

<hr> معنی : پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع <hr> معانی دیگر : پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط

معنی : پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع معانی دیگر : پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط

advancement

advancement degree of reaction

advances from customers

advancing front

advancing longwall method

advancing method

<hr> معنی : سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن <hr> معانی دیگر : نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن

معنی : سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن معانی دیگر : نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن

advantage

<hr> معنی : محسنات <hr> معانی دیگر : مزایا علوم نظامى : برتریها

معنی : محسنات معانی دیگر : مزایا علوم نظامى : برتریها

advantages

advantitia

<hr> انتقال حرارت توسط جریان های افقی هوا، فرابرد، پهن رفت، حرکت افقی توده ای ازهوا دراثرتغییردرجه ء حرارت

انتقال حرارت توسط جریان های افقی هوا، فرابرد، پهن رفت، حرکت افقی توده ای ازهوا دراثرتغییردرجه ء حرارت

advection

advection change

advection convection

advection equation

advection fog

advection frost

advection radiation fog

advective pressure tendency

advective thunderstorm

<hr> معنی : عارضی، اکتسابی، الحاقی، غیر موروثی <hr> معانی دیگر : غیر اساسی، اتفاقی، اضافه شده، (گیاه شناسی) نابجا، نابجا، خارجی

معنی : عارضی، اکتسابی، الحاقی، غیر موروثی معانی دیگر : غیر اساسی، اتفاقی، اضافه شده، (گیاه شناسی) نابجا، نابجا، خارجی

adventitious

adventitious oxidation

adventitious stream

adventitious vein

<hr> (بیشتر در گیاه شناسی و جانور شناسی) غیر بومی، تازه وارد، بومی نشده، نابومی، اتفاقی، عارضی، خودرو

(بیشتر در گیاه شناسی و جانور شناسی) غیر بومی، تازه وارد، بومی نشده، نابومی، اتفاقی، عارضی، خودرو

adventive

adventure game

adventures or adventure or adventure

adversarial proceedings

<hr> معنی : مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد <hr> معانی دیگر : مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی

معنی : مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد معانی دیگر : مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی

adversary

<hr> معنی : مغایر، نا سازگار، مخالف، مضر، روبرو <hr> معانی دیگر : در جهت مخالف، نامساعد، بد

معنی : مغایر، نا سازگار، مخالف، مضر، روبرو معانی دیگر : در جهت مخالف، نامساعد، بد

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی