دیکشنری تخصصی

bounded variables

bounded variables case

bounded variation

boundedly

boundedly convergence

boundedly convergence sequence

boundedness

boundedness principle

boundedness theorem

<hr> حرکت خیز به خیز، با خیز رفتن علوم هوایى : اتصال علوم نظامى : خیز به خیز

حرکت خیز به خیز، با خیز رفتن علوم هوایى : اتصال علوم نظامى : خیز به خیز

bounding

bounding box

<hr> معنی : خارج از حدود <hr> معانی دیگر : بی کران، نامحدود، بی حد و حصر، لایتناهی، بی پایان

معنی : خارج از حدود معانی دیگر : بی کران، نامحدود، بی حد و حصر، لایتناهی، بی پایان

boundless

boundry value

bounds register

bourden gauge

bourdon gage

bourdon gauge

bourdon manametrci tube

bourdon pressure gage

bourdon thermometer

bourdon tube type thermograph

bourette silk

bourette yarn

<hr> معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو <hr> معانی دیگر : جوی، نهرکوچک

معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو معانی دیگر : جوی، نهرکوچک

bourn

bournas

bournes

bournonite or endellionite or endellionite or wheel ore

bouse teems or bouse teem or bouse teem

bousilleur

bousin

boussenie

boussingaultite

boussinseq coefficient

<hr> معنی : تقلا، کشمکش، یک دور مسابقه یا بازی <hr> معانی دیگر : مسابقه، هماوری، زور آزمایی، مدت زمانی که صرف کار یا بیماری و غیره می شود

معنی : تقلا، کشمکش، یک دور مسابقه یا بازی معانی دیگر : مسابقه، هماوری، زور آزمایی، مدت زمانی که صرف کار یا بیماری و غیره می شود

bout

boutiero

bouvaines

bouyoucos densimetry or bouyoucos or bouyoucos

bovidae

<hr> معنی : گاو خوی، گاوی، شبیه گاو <hr> معانی دیگر : وابسته به گاو، گاو مانند، گاو منش، کند ذهن و آهسته

معنی : گاو خوی، گاوی، شبیه گاو معانی دیگر : وابسته به گاو، گاو مانند، گاو منش، کند ذهن و آهسته

bovine

bovine tuberculosis

<hr> معنی : سجود، قوس، کمان، تعظیم، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن، خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن <hr> معانی دیگر : خماندن، خم کردن یا شدن، سر فرود آوردن، سرخم کردن، تسلیم شدن، رضایت دادن، کمر خم کردن (زیر بار غم و غیره)، کج شدن، کرنش، خمش، انحنا، خم شدگی، هرچیز خم شده یا قوس دار، کمانه، کمانش، کباده، هلال، کمانگیر، کمانکش، (مثل کمان) خم کردن یا شدن، انحنا پیدا کردن، قوس دار کردن یا شدن، (ویولن و کمانچه و غیره) آرشه، ضربه یا مالش آرشه بر سیم ویولن و غیره، گره، گره تزیینی (دارای دو یا چند حلقه)، روبان گره زده، دسته ی عینک، کمانی شکل، قوسی، خمیده، خمش دار، (کشتی) سینه، (هواپیما) دماغ، جهت حرکتی که چهل و پنج درجه به سوی راست یا چپ سینه ی کشتی باشد، (کشتی پارویی) پاروزنی که از همه به سینه ی کشتی نزدیک تر است، وابسته به جلو یا سینه ی کشتی، سینه ای، جلویی (fore هم می گویند - در مقابل: stern)، با down مطیع شدن

معنی : سجود، قوس، کمان، تعظیم، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن، خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن معانی دیگر : خماندن، خم کردن یا شدن، سر فرود آوردن، سرخم کردن، تسلیم شدن، رضایت دادن، کمر خم کردن (زیر بار غم و غیره)، کج شدن، کرنش، خمش، انحنا، خم شدگی، هرچیز خم شده یا قوس دار، کمانه

bow compass

bow compasses

bow saw

bow tie antenna

<hr> پنجره ی بخش جلو آمده ی ساختمان (به ویژه اگر پنجره به صورت نیم دایره باشد)، پنجره های هلالی (bay window هم می گویند)

پنجره ی بخش جلو آمده ی ساختمان (به ویژه اگر پنجره به صورت نیم دایره باشد)، پنجره های هلالی (bay window هم می گویند)

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی