دیکشنری تخصصی

dedekind cut

dedekind definition of finiteness

dedekind dicriminant theorem

dedekind discriminant theorem

dedekind domain

dedekind eta function

dedekind sum

dederon

<hr> معنی : اختصاص دادن، وقف کردن، اهدا کردن <hr> معانی دیگر : (برای هدف مقدس یا در راه خدا) وقف کردن، ایثار کردن، فدا کردن، تقدیم کردن، پیشکش کردن، واگذاشتن، جانفشانی کردن، (ساختمانی را با مراسم مذهبی) نام گذاری کردن، افتتاح کردن، گشودن، (حقوق) عام المنفعه کردن، همگانی کردن، به همگان اختصاص دادن

معنی : اختصاص دادن، وقف کردن، اهدا کردن معانی دیگر : (برای هدف مقدس یا در راه خدا) وقف کردن، ایثار کردن، فدا کردن، تقدیم کردن، پیشکش کردن، واگذاشتن، جانفشانی کردن، (ساختمانی را با مراسم مذهبی) نام گذاری کردن، افتتاح کردن، گشودن، (حقوق) عام المنفعه کردن، همگانی کردن، به همگان اختصاص دادن

dedicate

<hr> معنی : اختصاصی، وقف شده <hr> معانی دیگر : فداکار، جانفشان، ایثارگر، ازخود گذشته، زمان گذشته و اسم مفعول: dedicate، متعهد

معنی : اختصاصی، وقف شده معانی دیگر : فداکار، جانفشان، ایثارگر، ازخود گذشته، زمان گذشته و اسم مفعول: dedicate، متعهد

dedicated

dedicated computer

dedicated connection

dedicated control channel

dedicated device

dedicated file server

dedicated line

dedicated lines

dedicated machine

dedicated server

dedicated storage

dedicated system

dedicated traffic channel

dedicated word processor

dedition

dedline date

dedolomitization

<hr> معنی : کم کردن، دریافتن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن، تفریق کردن <hr> معانی دیگر : استنتاج کردن، نتیجه گیری کردن، پیامدیابی کردن، برداشت کردن، به قیاس آوردن

معنی : کم کردن، دریافتن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن، تفریق کردن معانی دیگر : استنتاج کردن، نتیجه گیری کردن، پیامدیابی کردن، برداشت کردن، به قیاس آوردن

deduce

<hr> معنی : کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن <hr> معانی دیگر : کسر کردن از، کاستن از، منها کردن

معنی : کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن معانی دیگر : کسر کردن از، کاستن از، منها کردن

deduct

<hr> معنی : قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجهگیری، پیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول <hr> معانی دیگر : (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج (استدلال از کل به جز یا رسیدن از صغرا و کبرای قیاس صوری به نتیجه ی آن) (با induction یا استدلال از جز به کل مقایسه شود)، واسنجی، برداشت

معنی : قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجهگیری، پیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول معانی دیگر : (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج (استدلال از کل به جز یا رسیدن از صغرا و کبرای قیاس صوری به نتیجه ی آن) (با induction یا استدلال از جز 

deduction

deduction par analogie

deduction theorem

deductions

<hr> معنی : استقرایی یا قیاسی، لمی <hr> معانی دیگر : استقرایی یا قیاسی

معنی : استقرایی یا قیاسی، لمی معانی دیگر : استقرایی یا قیاسی

deductive

deductive argument

deductive completeness

deductive method

deductive reasoning

deductive science

deductive system

deductive theory

<hr> زیست شناسى : غبارگیر

deduster

dedusting

<hr> رودخانه ی دی (در شمال خاوری اسکاتلند)، نام dحرف چهارم

رودخانه ی دی (در شمال خاوری اسکاتلند)، نام dحرف چهارم

dee line

<hr> معنی : عمل، فعل، کار، سند، کردار، باقباله واگذار کردن <hr> معانی دیگر : کرده، کنش، بیاوار، (حقوق) سند مالکیت، چکنامه، قباله (ملک)، (ملک را با صدور قباله) انتقال دادن

معنی : عمل، فعل، کار، سند، کردار، باقباله واگذار کردن معانی دیگر : کرده، کنش، بیاوار، (حقوق) سند مالکیت، چکنامه، قباله (ملک)، (ملک را با صدور قباله) انتقال دادن

واژه های حرف "d" - دیکشنری تخصصی