دیکشنری تخصصی

grazing animal

grazing capacity

grazing distribution

grazing period

grazing season

grazing system

grazing unit

<hr> معنی : روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل، چاپلوسی، چرب کردن، رشوه دادن، روغن زدن <hr> معانی دیگر : روغن زدن به، گریس مالی کردن، پیه ی گداخته، روغن دنبه، (دام پزشکی) آماس بخولق یا مچ پای اسب (که علامت آن ترکیدگی پوست و تراوش ماده ی چربی است) (grease heel هم می گویند)، چربی پشم شسته نشده، پشم پاک نشده (grease wool هم می گویند)

معنی : روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل، چاپلوسی، چرب کردن، رشوه دادن، روغن زدن معانی دیگر : روغن زدن به، گریس مالی کردن، پیه ی گداخته، روغن دنبه، (دام پزشکی) آماس بخولق یا مچ پای اسب (که علامت آن ترکیدگی پوست و تراوش ماده ی چربی است) (grease heel هم می گویند)، چربی پشم شسته نشده، پشم پاک نشده

grease

grease box

grease cap

grease chamber

grease dyeing

grease fulling

grease matter

grease milling

grease proof paper

grease table

grease wool

<hr> معنی : گریمور تاتر، صورت گر تماشاخانه <hr> معانی دیگر : آمیزه ای از رنگ و گریس (که بازیگران برای آرایش به صورت می مالند)، گریم تئاتر، رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران

معنی : گریمور تاتر، صورت گر تماشاخانه معانی دیگر : آمیزه ای از رنگ و گریس (که بازیگران برای آرایش به صورت می مالند)، گریم تئاتر، رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران

greasepaint

greasy count of warp

greasy earth

greasy luster

greasy piece

greasy rock

greasy wool

<hr> معنی : فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومند <hr> معانی دیگر : ابر، شگرف، مه، مهست، خوب، فوق العاده، کثیر، متعدد، طولانی، شدید، بسیار، علاقه مند، برجسته، (آمریکا-عامیانه) معرکه، خیلی خوب، محشر، پیشوند: یک نسل قبل یا یک نسل بعد [great-grandson]

معنی : فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومند معانی دیگر : ابر، شگرف، مه، مهست، خوب، فوق العاده، کثیر، متعدد، طولانی، شدید، بسیار، علاقه مند، برجسته، (آمریکا-عامیانه) معرکه، خیلی خوب، محشر، پیشوند: یک نسل قبل یا یک نسل بعد [gr

great

great and small circles

<hr> (هندسه و جغرافی) بزرگ دایره، دایره ی عظیمه، بزرگترین دایره محیط یک کره

(هندسه و جغرافی) بزرگ دایره، دایره ی عظیمه، بزرگترین دایره محیط یک کره

great circle

great circle path

great group

great oolite

great plain

great soil group

great wheel

great wheel welt

<hr> معنی : پالتو <hr> معانی دیگر : پالتو سنگین، پالتو ضخیم

معنی : پالتو معانی دیگر : پالتو سنگین، پالتو ضخیم

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی