دیکشنری تخصصی

liquid hydrates

liquid hydrocarbon

liquid immiscibility

liquid in glass thermometer

liquid in metal thermometer

liquid inclusions

liquid laser

liquid lattice model

liquid level controller

liquid level gage

liquid limit

liquid limit apparatus

liquid limit test

liquid limit test or liquid limit or liquid limit

liquid liquid chromatography

liquid membrance electrode

liquid membrane electrode

liquid metal mirror

liquid mud

liquid nitrogen

liquid of descent

<hr> اکسیژن آب وار، اکسیژن مایع

اکسیژن آب وار، اکسیژن مایع

liquid oxygen

liquid petroleum gas

liquid phase

liquid phase epitaxy

liquid printing

liquid soap

liquid solid chromatography

liquid state

liquid sugar

liquid sulphure

liquid wastes

<hr> معنی : از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن <hr> معانی دیگر : واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غیره) نقد کردن، نقدینه کردن، فروختن، (شرکت و غیره) منحل کردن، تصفیه کردن، نابود کردن، سربه نیست کردن، کشتن، سهام

معنی : از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن معانی دیگر : واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غیره) نقد کردن، نقدینه کردن، فروختن، (شرکت و غیره) منحل کردن، تصفیه کردن، نابود کردن، سربه نیست کردن، کش

liquidate

liquidate damages

liquidated claim

liquidating dividend

liquidating value

<hr> معنی : فسخ، تسویه، نا بودی، از بین رفتن، واریز حساب <hr> معانی دیگر : واریز، پرداخت، نقد سازی، نقدینه سازی، انحلال، تصفیه، برچیدن، براندازی

معنی : فسخ، تسویه، نا بودی، از بین رفتن، واریز حساب معانی دیگر : واریز، پرداخت، نقد سازی، نقدینه سازی، انحلال، تصفیه، برچیدن، براندازی

liquidation

liquidation of assets

liquidation to put into

liquidation value

liquidation values

<hr> معنی : از بین برنده، حساب واریز کننده، برچیننده <hr> معانی دیگر : (در انحلال شرکت ها و غیره) مدیر تصفیه

معنی : از بین برنده، حساب واریز کننده، برچیننده معانی دیگر : (در انحلال شرکت ها و غیره) مدیر تصفیه

liquidator

<hr> معنی : سیالیت، تسویه پذیری، حالت میعان، قابلیت تبدیل به پول، ابگون پذیری <hr> معانی دیگر : (بازرگانی) نقدینگی، قدرت پرداخت بدهی ها، آب واری، آبگونگی، مایع بودن، میعان

معنی : سیالیت، تسویه پذیری، حالت میعان، قابلیت تبدیل به پول، ابگون پذیری معانی دیگر : (بازرگانی) نقدینگی، قدرت پرداخت بدهی ها، آب واری، آبگونگی، مایع بودن، میعان

واژه های حرف "l" - دیکشنری تخصصی