دیکشنری تخصصی

mordant solution

<hr> معنی : زیادتر، بعلاوه، بیشتر، بیش <hr> معانی دیگر : (صفت تفضیلی much و many) بیشتر، فزون تر، اضافی، افزوده، دیگر، بازهم، مقدار بیشتر، میزان بیشتر، (با فعل جمع) تعداد بیشتر، (پیش از صفت و قید سه هجایی یا بیشتر - صفت تفضیلی می سازد) - تر

معنی : زیادتر، بعلاوه، بیشتر، بیش معانی دیگر : (صفت تفضیلی much و many) بیشتر، فزون تر، اضافی، افزوده، دیگر، بازهم، مقدار بیشتر، میزان بیشتر، (با فعل جمع) تعداد بیشتر، (پیش از صفت و قید سه هجایی یا بیشتر - صفت تفضیلی می سازد) - تر

more

more concisely

more convenient

more efficient

more generally

more objective

more than

moreauite

moreavite

<hr> پارچه ی محکم پشمی یاکتانی، پارچه کلفت پرده ای

پارچه ی محکم پشمی یاکتانی، پارچه کلفت پرده ای

moreen

<hr> معنی : قارچ مورکلای خوراکی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) قارچ مورکلا (جنس morchella که اسفنج مانند است)

معنی : قارچ مورکلای خوراکی معانی دیگر : (گیاه شناسی) قارچ مورکلا (جنس morchella که اسفنج مانند است)

morel

morelandite

morenosite or nickel vitriol or nickel vitriol

<hr> معنی : بعلاوه، علاوه بر این <hr> معانی دیگر : به اضافه، به علاوه، از این گذشته

معنی : بعلاوه، علاوه بر این معانی دیگر : به اضافه، به علاوه، از این گذشته

moreover

morgan pitman test

<hr> (گوهرشناسی) مورگانیت (نوعی بریل beryl که سرخ رنگ و فرانما است)

(گوهرشناسی) مورگانیت (نوعی بریل beryl که سرخ رنگ و فرانما است)

morganite

morgenstern farlie system

morimotoite

morindone

morinite or jezekite or jezekite

<hr> (سده های 16 و 17) کلاهخود، (سنگ شناسی) موریون (نوعی کوارتز سیاه یا قهوه ای تیره)

(سده های 16 و 17) کلاهخود، (سنگ شناسی) موریون (نوعی کوارتز سیاه یا قهوه ای تیره)

morion

morning glory spillway

morning shift

morocco gum

morozeviczite

<hr> (زبان شناسی) رجوع شود به: allomorph، گونه ی تکواژ، نشانه ی وجود تکواژ، مخفف: ریخت شناسی، واج زنجیره مخفف: ریخت شناسی <hr> morph _ پسوند (اسم ساز): دارای شکل بخصوص، - دیس [pseudomorph]

(زبان شناسی) رجوع شود به: allomorph، گونه ی تکواژ، نشانه ی وجود تکواژ، مخفف: ریخت شناسی، واج زنجیره مخفف: ریخت شناسی morph _ پسوند (اسم ساز): دارای شکل بخصوص، - دیس [pseudomorph]

morph

<hr> (شیمی) مرفین (آلکالوئید مخدر و بلورین به فرمول c17h19no3.h2o که از تریاک گرفته می شود) (morphia هم می گویند)

(شیمی) مرفین (آلکالوئید مخدر و بلورین به فرمول c17h19no3.h2o که از تریاک گرفته می شود) (morphia هم می گویند)

morphine

morphism

morphisms

<hr> (جانورشناسی) ریخت زایی

morphogenesis

morphogenetic

morphogenetic region or morphogenetic or morphogenetic

morphogenetic zone or lineage zone or lineage zone

morphogeny

morphography

morphologic evaluation

morphologic region or morphologic or morphologic

morphologic series

morphologic set

morphologic species

morphologic unit or morphologic or morphologic

<hr> روانشناسى : ریخت شناختى

روانشناسى : ریخت شناختى

morphological

<hr> معنی : ریخت شناسی، تاریخ تحولات لغوی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) ریخت شناسی، (زبان شناسی) ساخت شناسی واژگانی، تاری&nbsp; تحولات لغوی

معنی : ریخت شناسی، تاریخ تحولات لغوی معانی دیگر : (زیست شناسی) ریخت شناسی، (زبان شناسی) ساخت شناسی واژگانی، تاری تحولات لغوی

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی