دیکشنری تخصصی

mo or molybdenum or molybdenum

<hr> معنی : خندق، خاکریز، خندق کندن <hr> معانی دیگر : خندق (کندک)، آلنگ

معنی : خندق، خاکریز، خندق کندن معانی دیگر : خندق (کندک)، آلنگ

moat

moat or boat channel or boat channel

moated ice mound

mobarak formation or mobarak or mobarak

moberg

<hr> معنی : غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار <hr> معانی دیگر : جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته به اجتماعی که در آن حرکت از یک طبقه به طبقه ی دیگر آسان است) وابسته به اجتماع سیال، جامعه ی جنبا، (وابسته به شخصی که دارد طبقه ی اجتماعی خود را تغییر می دهد) در حرکت، جنباگر، (انگلیس - عامیانه) ماشین دار، دارای اتومبیل، (تندیس گری - اثر هنری که از طریق نوسان نور یا جنبش اعضا یا آونگان بودن و غیره به نظر می رسد که در حال حرکت است) تندیس جنبانما، پیکره ی جنبانما، مجسمه ی متحرک نما، آویزه جنبان، آذین جنبان، (تندیس) جنبانما، متحرک نما، وابسته به جنبانمایی، قابل تحرک <hr> mobile_ پسوند، موتوری، جنبا، سیار [bookmobile یا snowmobile یا automobile]

معنی : غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار معانی دیگر : جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته به اجتماعی که در آن حرکت از یک طبقه به طبقه ی دیگر آسان است) وابسته به اجتماع سیال، جامعه ی جنبا، (وا

mobile

mobile auger

mobile batcher mixer

mobile belt

mobile camera

mobile cathode

mobile communication

mobile component

mobile conveyance

mobile crane

mobile drilling barge

mobile drilling unit

mobile dunes

mobile home lot

mobile home park

mobile mapping

mobile model

mobile phase

mobile phone

mobile phone car phone

mobile position service or mps or mps

mobile radio communication

mobile station

mobile telephone service

mobile telephone switching office

mobile transmitter

mobile unit

mobile video film system

mobile video fim system

mobile water

<hr> معنی : پویایی، تحرک، جنبایی <hr> معانی دیگر : جنبش، سیلان، روانی

معنی : پویایی، تحرک، جنبایی معانی دیگر : جنبش، سیلان، روانی

mobility

mobility of electrons

mobility ratio

mobilizate

<hr> معنی : بسیج <hr> معانی دیگر : بسیج

معنی : بسیج معانی دیگر : بسیج

mobilization

mobilization payment

<hr> معنی : بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن <hr> معانی دیگر : جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن

معنی : بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن معانی دیگر : جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی