دیکشنری تخصصی

pelagic limestone or limestone or limestone

pelagic sediment

pelargon

peldon

pelean cloud

pelinoite

<hr> معنی : پوستین، خرقه زنانه، بالاپوش بچگانه <hr> معانی دیگر : (به ویژه از خز) شنل، ردا

معنی : پوستین، خرقه زنانه، بالاپوش بچگانه معانی دیگر : (به ویژه از خز) شنل، ردا

pelisse

pelite

pelitomorphic

<hr> (پزشکی) پلاگر (بیماری ناشی از کمبود اسید نیکوتینیک)، یکجور ناخوشی که پوست را می ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند

(پزشکی) پلاگر (بیماری ناشی از کمبود اسید نیکوتینیک)، یکجور ناخوشی که پوست را می ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند

pellagra

<hr> معنی : گلوله، قرص، ساچمه یا خرج تفنگ، بشکل گلوله دراوردن <hr> معانی دیگر : ساچمه، حبه، چونه، حبه کردن، گلوله کردن، بشکل سرگنجشکی دراوردن گلوله یا شبیه ان به کسی پرت کردن، حب ساختن

معنی : گلوله، قرص، ساچمه یا خرج تفنگ، بشکل گلوله دراوردن معانی دیگر : ساچمه، حبه، چونه، حبه کردن، گلوله کردن، بشکل سرگنجشکی دراوردن گلوله یا شبیه ان به کسی پرت کردن، حب ساختن

pellet

pelleted hay

pelleted limestone or limestone or limestone

pelletizer

pelletizing agent

pelletoid

pellety fabric

<hr> معنی : پوسته، شامه، پوسته نازک، غشاء نازک <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) پوستک

معنی : پوسته، شامه، پوسته نازک، غشاء نازک معانی دیگر : (جانور شناسی) پوستک

pellicle

pellicular erosion

pellicular water

pellouxite

pellyite

pelmicrite

pelodite

pelogloea or pelogloeas or pelogloeas

pelolithic or argillaceous or argillaceous

pelphyte

pelt wool

<hr> معنی : سپرمانند، سپروار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سپری، سپردار، لادنی برگ

معنی : سپرمانند، سپروار معانی دیگر : (گیاه شناسی) سپری، سپردار، لادنی برگ

peltate

<hr> (فیزیک - فلزکاری) اثر پلتیه

(فیزیک - فلزکاری) اثر پلتیه

peltier effect

pelton turbine or pelton or pelton

pelton wheel

<hr> معنی : لگن خاصره، حفره لگن خاصره، لگنچه کلیوی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی)، لگن

معنی : لگن خاصره، حفره لگن خاصره، لگنچه کلیوی معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی)، لگن

pelvis

pemanent magnet

<hr> معنی : خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش، در حبس انداختن، نگاشتن، نوشتن، بستن <hr> معانی دیگر : (مجازی) زندانی کردن، محدود کردن، آغل، گودانی، زاغه، کازه، مرغدانی، خباک، حیوانات درون آغل، رجوع شود به: playpen، جای کوچک، در آغل کردن، در زاغه نگهداری کردن، نگارش، نویسندگی، (خودمانی) زندان، هلفدونی، حبس، (جانور شناسی) قوی ماده، (ماده) قو، حیوانات اغل

معنی : خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش، در حبس انداختن، نگاشتن، نوشتن، بستن معانی دیگر : (مجازی) زندانی کردن، محدود کردن، آغل، گودانی، زاغه، کازه، مرغدانی، خباک، حیوانات درون آغل، رجوع شود به: playpen، جای کوچک، در آغل کردن، در زاغه نگهداری کردن، نگارش، نویسندگی، (خودمانی) زندان، هلفدون

pen plotter

pen poltter

pen speed

<hr> معنی : کیفری، مجازاتی، وابسته به جزا و کیفر <hr> معانی دیگر : وابسته به تنبیه (به ویژه تنبیه حقوقی)، جزایی، تنبیهی، محل تنبیه، ندامتگاه، کیفرگاه، کیفردار، دارای مجازات

معنی : کیفری، مجازاتی، وابسته به جزا و کیفر معانی دیگر : وابسته به تنبیه (به ویژه تنبیه حقوقی)، جزایی، تنبیهی، محل تنبیه، ندامتگاه، کیفرگاه، کیفردار، دارای مجازات

penal

penal bond

<hr> معنی : حقوق جزا، مجموعه حقوق کیفری <hr> معانی دیگر : (حقوق) قانون کیفری

معنی : حقوق جزا، مجموعه حقوق کیفری معانی دیگر : (حقوق) قانون کیفری

penal code

penal interest

penal law

penal servitude

penal statute

<hr> معنی : تنبیه کردن، جریمه کردن، تاوان دادن <hr> معانی دیگر : تاوان گرفتن، به کیفر رساندن، در موقعیت نامساعد قرار دادن

معنی : تنبیه کردن، جریمه کردن، تاوان دادن معانی دیگر : تاوان گرفتن، به کیفر رساندن، در موقعیت نامساعد قرار دادن

واژه های حرف "p" - دیکشنری تخصصی