دیکشنری تخصصی

penalized maximum likelihood estimation

<hr> معنی : تاوان، جریمه، مجازات، کیفر، جزا <hr> معانی دیگر : (حقوق) کیفر، تنبیه، گوشمالی، جبرانی، ترمیمی، وابسته به حقوق و مزایای خارج از مرکز (یا بدی آب و هوا)، کیفری، تنبیهی، جزایی، (ورزش) پنالتی، سزا، عقوبت، کفاره

معنی : تاوان، جریمه، مجازات، کیفر، جزا معانی دیگر : (حقوق) کیفر، تنبیه، گوشمالی، جبرانی، ترمیمی، وابسته به حقوق و مزایای خارج از مرکز (یا بدی آب و هوا)، کیفری، تنبیهی، جزایی، (ورزش) پنالتی، سزا، عقوبت، کفاره

penalty

<hr> (فوتبال) محوطه ی هجده قدم، در فوتبال تاوانگاه

(فوتبال) محوطه ی هجده قدم، در فوتبال تاوانگاه

penalty area

penalty bond

<hr> (در قراردادها) وجه تخلف، شرط غرامت

(در قراردادها) وجه تخلف، شرط غرامت

penalty clause

penalty function

<hr> (فوتبال) ضربه ی پنالتی

penalty kick

penalty spot

penberthy knot

<hr> معنی : مداد ابرو، مداد رنگی، مداد، هر چیزی شبیه مداد، با مداد کشیدن <hr> معانی دیگر : هر چیز مداد مانند: مداد ابرو، (با مداد) نوشتن، نگاشتن، کشیدن، مداد به کار بردن، (در اصل) قلم موی کوچک، سبک انفرادی (نقاش)، خطوط شعاعی، دسته ی تشعشع الکترون ها، نقاشی مدادی، مدادی

معنی : مداد ابرو، مداد رنگی، مداد، هر چیزی شبیه مداد، با مداد کشیدن معانی دیگر : هر چیز مداد مانند: مداد ابرو، (با مداد) نوشتن، نگاشتن، کشیدن، مداد به کار بردن، (در اصل) قلم موی کوچک، سبک انفرادی (نقاش)، خطوط شعاعی، دسته ی تشعشع الکترون ها، نقاشی مدادی، مدادی

pencil

pencil beam

pencil beam antenna

pencil cleavage

pencil gneiss

pencil of circles

pencil of light

pencil of lines

pencil of lines through a point

pencil of parallel lines

pencil of plane algebraic curves

pencil of planes

pencil of spheres

pencil ore

pencil stone

pencil stripes

pencil tube

<hr> معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده <hr> معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

pendant

pendant group

pendant to each other

pendente lite

<hr> معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت <hr> معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

pending

pending challenge

pending litigation

pending litigations

pendular water

pendule

<hr> معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته <hr> معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

pendulum

pendulum arm

pendulum bob

pendulum impact resistance

pendulum inclinometer

pendulum property of a cycloid

pendulum tester

peneloken or pokelogan or pokelogan

<hr> peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplain

<hr> حلول پذیری، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ، امادگی برای سورا&nbsp;شدن، مفهومیت

حلول پذیری، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ، امادگی برای سورا شدن، مفهومیت

penetrability

penetraion twin

<hr> معنی : انفاذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ <hr> معانی دیگر : (زادشناسی) تراسهش، نافذ

معنی : انفاذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ معانی دیگر : (زادشناسی) تراسهش، نافذ

واژه های حرف "p" - دیکشنری تخصصی